زندگینامه و خاطرات امیر خلبان جعفر عمادی

مجموعه : مجله خبری
زندگینامه و خاطرات امیر خلبان جعفر عمادی

نام: جعفر عمادی

تاریخ تولد: 1329 هـ ش

محل تولد: مرودشت شیراز

 

 

سمتها و مسئولیتها:

معلم خلبان و خلبان آزمایشی هواپیمای اف-4 (فانتوم II)
فرمانده گردان و معاون عملیات در پایگاه نهم شکاری
جانشین فرماندهی و فرمانده پایگاه نهم شکاری بندرعباس
فرمانده اطلاعات و شناسایی (فاشا) نهاجا

 

زندگینامه و خاطرات امیر خلبان جعفر عمادی

جعفر عمادی چهاردهم اردیبهشت ماه 1329 در روستای عمادآباد شهرستان مرودشت شیراز، یکی از کهن­ترین شهرهای ایران، دیده به جهان گشود. پدرش، حیدر، به کار کشاورزی مشغول بود و از این راه خانواده­ای پرجمعیت را اداره می­کرد. جعفر هفت خواهر و شش برادر داشت. او دوران تحصیل را در دبستان و دبیرستان کورش زادگاهش گذراند. کلاس یازده بود که با خانواده به تهران مهاجرت کرد و در سال 1348 دیپلم طبیعی خود را از دبیرستان ششم بهمن تهران نو دریافت کرد.

 

با علاقه­ای که به پرواز داشت، در همان سال وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. تمرینات نظامی را گذراند و بعد از اخذ سردوشی، زبان انگلیسی، دروس علمی و آکادمی پرواز را خواند. سپس دوره آموزش مقدماتی پرواز را با هواپیمای پاپ در پادگان قلعه مرغی تهران با موفقیت به پایان رساند.

 

اول آبان ماه 1348 برای ادامه دوره، همراه دیگر دانشجویان، به تگزاس آمریکا اعزام شد. در پایگاه لکلند دیپلم زبان تخصصی و پیشرفه گرفت و به پایگاه لورِیدو در شهری به همین نام در جنوب تگزاس منتقل شد تا فنون پیشرفت خلبانی را بیاموزد. پرواز آموزشی با هواپیماهای تی-41، تی-37 و جت مافوق صوت تی-38 را تجربه کرد و با تلاش خستگی ناپذیر توانست در بیستم اسفندماه 1350 گواهی­نامه و نشان خلبانی را بگیرد و با درجه ستواندومی به ایران برگردد.

 

عمادی برای پرواز با شکاری اف-5 انتخاب، و برای آموزش رزمی این هواپیما عازم پایگاه هوایی وحدتی دزفول شد. ظرف چند ماه فنون پرواز رزمی را آموخت. بلافاصله پس از پایان دوره به پایگاه شاهرخی همدان منتقل، و در گردان تاکتیکی این پایگاه به خدمت مشغول شد. دیری نپایید که شکاری / بمب افکن اف-4 (فانتوم) در سطح وسیع­تری به کار گرفته شد و به این دلیل او برای آموزش این هواپیمای چندمنظوره، داوطلب شد. چرا که در آن زمان شیراز و تهران پایگاه­های فانتوم بودند و به این ترتیب احتمال داشت او نزدیک زادگاهش خدمت کند! اتفاقی که هرگز نیفتاد!

 

جعفر در سال 1351 همراه تعداد دیگری از خلبانان، آموزش فانتوم را در پایگاه هوایی مهرآباد تهران دید و در همان پایگاه ماند. سال 1353 هواپیماهای اف-5 از همدان و بوشهر به پایگاه هوایی تبریز، و در عوض تعدادی از فانتوم­های پایگاه مهرآباد و شیراز به پایگاه همدان و بوشهر انتقال یافتند. عمادی در این سال دوباره به همدان منتقل شد.

 

سال بعد تمرین­های مشترک نیروی هوایی ایران، ترکیه و پاکستان فرصتی ایجاد کرد تا خلبانان طی مسافتی طولانی از همدان، مواضعی را به صورت فرضی در پاکستان و ترکیه بمباران کنند و به مهارت بالاتری دست یابند. از این رو عمادی در سال 1355 به لیدری طبقه چهار در کابین جلو ارتقا یافت.

 

جعفر عمادی در همین سال با خانم فرح عمادی ازدواج کرد. ثمره این امر مقدس دو دختر و یک پسر به اسامی فریبا (1356)، فرناز (1359) و محمدقاسم (1363) است.

 

سال 1356 مدت کوتاهی به بوشهر رفت و دوباره به پایگاه شاهرخی برگشت. زمستان 1357، که انقلاب در شرف پیروزی بود، پایگاه شاهرخی نیز صحنه درگیری موافقان و مخالفان بود. با پیروزی انقلاب، جعفر نیز همگام با دیگر خلبانان، به شکل­گیری انقلاب اسلامی در پایگاه کمک شایان توجهی کرد.

 

از اولین روزهای سال 1359، تجاوزهای مرزی عراق شکل جدی­تری به خود گرفت. عمادی در این زمان لیدر سه شده بود. همچنین ماجرای کودتا، که یکی از ترفندهای دشمنان انقلاب برای تضعیف نیروی هوایی بود، همه را در شوک فرو برد و 31 شهریور ماه همان سال عراق حلمه رسمی و گسترده خود را به ایران آغاز کرد.

 

عمادی اول مهرماه 1359 اولین پرواز برون مرزی خود را در قالب عملیات 140 فروندی، برای بمباران پایگاه هوایی حبانیه در هفتاد مایلی بغداد انجام داد و این شروع یک درگیری هشت ساله بود. او در طول جنگ بیش از 45 سورتی عملیات برون مرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروهای سطحی در زمین و دریا انجام داد که تعداد مأموریت­هایش در دریا سهم بیشتری دارند. حدود 2200 ساعت پرواز در زمان جنگ و جمعاً سه هزار ساعت پرواز، که شامل گشت رزمی و پوشش هوایی، سوخت­گیری هوایی، اسکورت کاروان­های دریایی و … است، پرونده پروازی او را نشان می­دهد.

 

عمادی دوره­هایی چون: نجات خدمه از مرگ، کابین جلو در سال 1353، عالی­رسته­ای و معلم خلبانی (1360) را گذراند و دوره دانشکده فرماندهی و ستاد نهاجا را در سال 1368 به اتمام رساند. همچنین پروازهای آزمایشی زیادی را با فانتوم انجام داد.
مشاغل او در طول خدمت عبارت بودند از: فرمانده گردان 91 شکاری، معاون عملیات، جانشین و فرمانده پایگاه هوایی بندرعباس و فرمانده اطلاعات و شناسایی نهاجا. وی در اسفندماه1379 با درجه سرتیپ دومی به افتخار بازنشستگی نایل آمد.

تلخ­ترین خاطره امیر جعفر عمادی مربوط است به سانحه برادرش، قاسم عمادی، در سی­ام شهریور ماه 1355 با هواپیمای بونانزای نیروی هوایی در اطراف شیراز، که منجر به شهادت او شد. روحش شاد. اما این امیر خلبان خاطرات متعددی نیز از جنگ تحمیلی دارد که چکیده چند خاطره را در زیر می­خوانید.

 

ستوان خلبان محمد حدادی در اولین روزهای جنگ چند مأموریت در کابین عقب عمادی انجام داد. او ابراز علاقه کرده بود که در همه پروازها با عمادی بپرد.

 

روز 14 مهرماه 1359، حدادی نزد عمادی آمد و گفت: «امروز قرار است به یک عملیات برون­مرزی برویم، فردا با شما پرواز دارم.»

 

همان روز سروان خلبان حسین کریمی­نیا، که معلم خلبان بود، با ستوان حدادی، در کابین عقب، به قصد بمباران مواضعی در خاک عراق به پرواز درآمدند. دو ساعت از پرواز آن­ها گذشت، ولی برنگشتند. جعفر نگران به پست فرماندهی رفت و جویای حال آن­ها شد. خبر دادند در خاک دشمن مورد هدف قرار گرفته و هر دو مجبور به خروج اضطراری شده و به اسارت درآمده­اند. عرق سردی سراپای عمادی را فرا گرفت؛ البته ده سال بعد این دو عزیز به آغوش میهن بازگشتند.

 

 زندگینامه و خاطرات امیر خلبان جعفر عمادی

 

 

عمادی در حال سوار شدن بر هواپیمای تی-38 در پایگاه لوریدو

صبح یکی از روزهای نیمه دوم آبان ماه 1359 عمادی و کابین عقب او، ستوان باقر گردان، برای بمباران مواضع دشمن در خط مقدم، با یک فروند فانتوم، حامل شش تیر بمب 750 پوندی به پرواز درآمدند. پرواز در ارتفاع نسبتاً کم انجام شد. وقتی ستون نظامی دشمن دیده شد، خلبان ارتفاع را کمی افزایش داد و با نشانه­گیری، بمب­ها را در طول ستون فرو ریخت. خدمه غافلگیر شده تانک­های عراقی تانک خود را رها کرده و شروع به فرار کردند. عمادی متوجه تعداد زیادی نفرات پیاده دشمن شد و تصمیم گرفت برای نابودی آن­ها از مسلسل هواپیما استفاده کند. گردش کرد و با قرار گرفتن در موقعیت مناسب، به سوی نیروها تیراندازی کرد. او می­گوید:

 

ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و سرعتش کم شد. بعضی از چراغ­های هشدار دهنده روشن شدهو همراه بوق ممتد خبر از وخامت اوضاع می­دادند. موتور چپ به شدت آسیب دیده بود و ما با یک موتور به پایگاه برگشتیم. خوشبختانه با اعلام وضعیت اضطراری سالم فرود آمدیم. چک هواپیما نشان داد یک گلوله توپ 57 میلی متری به دهانه موتور سمت چپ برخورد کرده و ضمن از بین بردن آن، بدون آن که منفجر شود، همان­جا گیر کرده است. با توجه به ارتفاع کم، انفجار این گلوله بزرگ می­توانست موجب سرنگونی هواپیما و اسارت یا شهادت هر دو نفر ما شود.

 

خاطره بعد من مربوط به بمباران از ارتفاع پایین برای نجات گیلان­غرب است. اولین روزهای چهارمین ماه جنگ بود. می­رفت که شهر گیلان­غرب سقوط کند. نیروهای بعثی از هوا و زمین به این شهر حمله­ور شده بودند و آتش توپخانه آن­ها لحظه­ای قطع نمی­شد. نیروی زمینی ارتش از نیروی هوایی درخواست پشتیبانی نزدیک هوایی کرد.

 

 

مأموریت به من و کابین عقبم، رحمان قناعت پیشه 1 ، ابلاغ و مقرر شد بعد از عبور از گیلان­غرب، جاده اصلی را دنبال کرده و تجمع نیروهای دشمن را در سمت چپ جاده بمباران کنیم. ساعت پنج بعدازظهر، با شش تیر بمب 750 پوندی از پایگاه شهید نوژه همدان به پرواز درآمدیم. هدف شهر گیلان­غرب و بمباران مواضع دشمن بود. به محض پرواز ارتفاع خود را افزایش داده و به سمت کرمانشاه رفتیم. دقایقی بعد نیروهای دشمن را دیدیم. ظاهراً آن­ها آمادگی کامل این حمله هوایی را داشتند. زیرا هنوز فانتوم روی سر آن­ها نرسیده بود، اقدام به شلیک حجم سنگین آتش پدافند به سمت ما کردند.

 

آتش به قدری شدید بود که گه­گاه غیرارادی جاخالی می­دادم، تا تیرها به ما نخورند. با این حال مسیر خود را روی سر دشمن تنظیم کرده و سمت چپ جاده را به صورت خطی بمباران کردم. انواع موشک نیز به سمت ما شلیک می­شد. گردش کرده و از روی هدف رد شدم، تا خسارات وارده را بررسی کنم. در این لحظه متوجه شدم کمی جلوتر از ستونِ ادوات زرهی، دیگر تجهیزات و نیروهای پیاده دشمن در حال پیشروی هستند. از این رو تصمیم گرفتم یک بار دیگر از روی ستون عبور کنم. ضمن عبور، آتش مسلسل را بر روی نیروهای دشمن باز کردم.

 

خدمه پدافند دشمن، که متوجه قصد من شده بودند، دیوانه­وار به هر سمت شلیک می­کردند. انواع موشک زمین به هوا به سمت هواپیما روانه می­شد! من که فقط به هدف فکر می­کردم، هر 639 تیر فشنگ هواپیما را بر روی آن­ها شلیک کردم که موجب انهدام و از هم گسیختگی نیروهای پیاده دشمن شد. دیگر هیچ مهماتی باقی نمانده بود. از این رو به سمت پایگاه گردش کردم. در مسیر برگشت به خلبان کابین عقب گفتم: «تعجب می­کنم چطور این همه تیر و موشک به سمت ما شلیک شد و حتی یکی به ما برخورد نکرد!»

 

وقتی بعد از نشستن، نگاهی به هواپیما انداختیم، متوجه شدیم شکل عادی ندارد! هم­زمان یکی از کارکنان فنی پرسید: «جناب سروان… باک خارجی بنزین سمت راست چه شده است؟»

 

نگاهی انداختم و دیدم نه تنها باک نیست، حتی مقر نگهدارنده آن نیز شکسته شده و وجود ندارد. بررسی­های اولیه نشان داد وقتی به سمت هدف تیراندازی می­کردیم، یک تیر موشک زمین به هوا با باک سوخت اضافه برخورد کرده، ولی چون ارتفاع کم بوده، ظاهراً موشک مسلّح و منفجر نشده و فقط باک را با مقر نگهدارنده آن از جا کنده است. این یعنی گذر اجل از چند سانتی­متری ما!

 

پی نوشت:

1ـ ستوان رحمان قناعت پیشه اوایل جنگ در مأموریت­های متعدد جنگی شرکت کرد و خوش درخشید. اما به ناگاه به دلایلی تصمیم نامعقولی گرفت و با یک فروند هواپیمای اف-4 به دشمن بعثی پناهنده شد و در بغداد فرود آمد. از این زمان او کمک­های زیادی به دشمن کرد و سبب ایجاد مشکلات و تلفاتی در میان خلبانان خودی شد. به همین دلیل در میان همکاران به «خیانت پیشه» معروف شد.

______________________________________________________________

 

 

منبع: nahaja.aja.ir