افسردگی فردی موجل خیانت به همسر می شود

افسردگی فردی موجل خیانت به همسر می شود

افسردگی فردی موجل خیانت به همسر می شود. تحقیقات یک همبستگی بین افسردگی و خیانت به همسر را نشان می دهند . اولیری چنین نتیجه گیری کرد که 38 درصد از زنانی که متوجه خیانت همسرانشان نسبت به آنها شدند در عرض 1 ماه اول دچار افسردگی شدند .

 

در این مقاله ما اختصاصا روی قضیه افسردگی و رابطه آن با خیانت به همسر متمرکز شده ایم . برای اختصار در گفتار ، ما از بیان علائم دیگر مثل تشویش خاطر یا اختلالات استرسی آسیب رسان که ممکن است یک یا هردوشان در همراهی با افسردگی باشند ، عبور می کنیم و آنها را مطرح نمی کنیم. در این مقاله ما 3 مورد را پوشش می دهیم و راجع به آنها به نتیجه می رسیم : ما مروری بر تحقیقاتی که روی زوجین – افسردگی و ارتباط بین این دو هست ، می کنیم . به بررسی تاثیر درمان می پردازیم و برای تحقیقات آتی پیشنهاداتی چند ارائه می دهیم.

 

زوج درمانگر ها باید انتظار برخورد با زوجینی که یک یا هر دوی آنها پیوسته افسردگی و خیانت به رابطه زناشویی دارند – را داشته باشند .

از آنجایی که تحقیقات رابطه واضحی را بین خیانت به همسر و افسردگی نشان می دهد ، درمانگرها باید به رابطه ی پیچیده ی درمان خیانت به همسر – درمان افسردگی و زوج درمانی توجه داشته باشند. در این مقاله ما ابتدا مروری می کنیم بر تحقیقاتی که در حوزه افسردگی و خیانت به زناشویی وجود دارد و سپس به ارتباط بین این دو می پردازیم.

سپس به بررسی تاثیر درمان زوجین می پردازیم و نهایتا چالش های موجود پیش رو برای محققین و متخصصین این کار را وقتی که هر دو مشکل با هم رخ می دهند بررسی می کنیم .

 

افسردگی و خیانت به همسر :
زوج درمانگر ها می توانند اغلب انتظار برخورد با زوجینی که یک یا هر دوی آنها پیوسته افسردگی و خیانت به رابطه زناشویی دارند – را داشته باشند . آمار ها در مورد میزان شیوع خیانت به رابطه زناشویی متغیر است اما 25 درصد یا کمتر میزان تخمین جهانی آن در جمعیت عمومی زوجین است که در این بین مردان به نسبت بیشتری به این امر رو آورده اند. در رابطه با زوج درمانی گاتمن پیشنهاد می دهد که حدود 25 درصد دغدغه های حاضر به مسئله خیانت به همسر بر می گردد.

 

این درحالیست که ویکس ، گامبسیا ، و جنکین اظهار می دارند که بیش از نیمی از زوجین تحت درمان درجاتی از خیانت به همسر را چه در گذشته چه در زمان حال از خود بروز می دهند .

بطور خلاصه باید گفت که در امر زوج درمانی، مسئله خیانت به همسر و دغدغه های متعاقب آن به مشکل بزرگ بسیاری از مراجعه کنندگان تبدیل خواهد شد .

 

یک دسته شواهد موجود در حال گسترش وجود دارد که ارتباط می دهد مساله خیانت به زناشویی را با افسردگی – در بعضی مراجعین به عنوان حالت پیش گویی کننده خیانت به همسر(مرحله قبل خیانت به همسر) –  در بعضی به عنوان پاسخی در برابر خیانت به همسر (مرحله بعد از خیانت به همسر ) – و در بعضی به عنوان نیرو محرکه ای برای به جنبش در آوردن افسردگی زمینه ای فرد که از قبل داشته . این امر باعث می شود که در حین کار کردن با زوجینی که الگوی خیانت به همسر دارند ، احتمال وجود افسردگی توأمان زیاد باشد.

 

مروری بر پژوهشی که روی زوجین درباره افسردگی و ارتباطش با خیانت به همسر انجام شده :
تحقیقات یک همبستگی بین افسردگی و خیانت به همسر را نشان می دهند . اولیری چنین نتیجه گیری کرد که 38 درصد از زنانی که متوجه خیانت همسرانشان نسبت به آنها شدند در عرض 1 ماه اول دچار افسردگی شدند . حتی با آن وجود که آن زنان هیچ سابقه افسردگی در گذشته نداشته بودند .

 

اعداد و ارقام برای خانمهایی که سابقه افسردگی در گذشته داشته اند بسیار بالاتر و وحشتناک تر است و در این میان 72 درصد آنها افسردگی خاموش شده در بدنشان بعد از پی بردن به خیانت همسرشان دوباره فعال شده است.(اولیری) این اعداد و ارقام رابطه مستقیم بین افسردگی و کشف خیانت به همسر را نشان می دهد .

 

الگوی ملی مرتبط با افسردگی :
الگوهای ملی درمان افسردگی در تحلیلی که توسط اولفسون – مارکوس – دروس و همکاران انجام شده ، آمده است . آنها داده هایی را که از تیم تحقیقات پزشکی ملی در سال 1987 و هیئت تحقیقات پزشکی ملی در سال 1997 گرد آمده بود   را مورد استفاده قرار دادند.

 

آنها در دو مقطع زمانی مختلف الگوهای درمانی کشوری را در گروه های مختلف بیماران سرپایی بیمارستانی مورد بررسی قرار دادند . در کارازمایی بالینی مدل سال 1987 تعداد 15590 خانم خانه دار بود و در مدل سال 1997 تعداد 14147 نفر زن خانه دار حضور داشتند .

 

نکته مهم این بررسی آن بود که درمان کلی افسردگی از 0.73 افراد در گروه 100 نفره در سال 1987 به 2.33 نفر در 100 نفر در سال 1997 ارتقا یافته بود . بطور قابل ملاحظه ای بیشترین ارتقا سطح درمانی از سال 1987 تا 1997 در مورد بانوان طلاق گرفته یا جداشده بوده است . این گونه افراد شانس دو برابری نسبت به افراد متاهل برای دریافت درمان افسردگی داشتند .

 

درمان دارویی افسردگی از 44.6 درصد در سال 1987 به 79.4 درصد در سال 1997 ارتقا یافت . (اولفسون – مارکوس – دروس و همکاران ) داروهای ضد افسردگی معمولترین داروهای تجویز شده در بررسی های بعدی بود و دلیل آن افزایش وجود دسته خانواده داروی SSRIs بود که از بعد از سال 1987 تولید شد .

 

در سال 1997 این دسته دارویی به 58.3 درصد افرادیکه تحت درمان افسردگی قرار داشتند داده شد . در همان زمان درصد افراد نیازمند به روان درمانی برای درمان افسردگی از 71.1 درصد به 60.2 درصد کاهش یافت.

 

اولفسون – مارکوس – دوروس و همکاران – این سوال را مطرح کردند که آیا پزشکان با تجویز داروهای ضد افسردگی آستانه بروز علائم افسردگی را کاهش داده اند یا خیر ؟ – شرکت های داروسازی رقابتهای بینظیری به راه انداخته اند که هر دو دسته پزشکان و عموم مردم را مورد هدف قرار داده اند .

 

در سال 1987 دولت با هدف شناسایی و درمان افسردگی رقابت بهداشتی برای عموم  به راه انداخت. تغییر در مزایای مراقبت های بهداشتی همچنین بر روند درمان افسردگی موثر بوده است . که در آن مسئولین ارائه خدمات بهداشتی ارجح شمردن دارو درمانی توسط پزشکان بر روش های دیگر را مطرح کرده اند .

 

علاوه بر الگوهای ملی در درمان افسردگی ، یک سری الگوهای جهانی وجود دارد که ضامن آگاهی انسان است . مطالعات جهانی سطح تحمل بیماریها که توسط موری و لوپز در 1996 انجام شد ، هدف ابتدایی اش ارتقأ دستیابی به تخمین 107 دلیل اصلی مرگ و میر بود . در این مطالعه از 20 کشور جهان و بالغ بر 100 دانشمند برای جمع آوری داده های خام 13.8 میلیون مرگ از 50.5 مرگ و میر کلی جهانی در سال 1990 استفاده شد .

 

برای مقایسه ی بین فاکتورهای خطر و شرایط مختلف ، ابزار ترکیبی مقیاس مشکلات پزشکی به نام دالی طراحی شد .(موری و لوپز – 1996) . نکته قابل توجه در این بررسی ، افسردگی تک قطبی ماژوری بود که چهارمین عامل اصلی دالی در 1990 را تشکیل می داد . موری و لوپز در 1996 پیش بینی کردند که تا سال 2020 افسردگی تک قطبی ماژور دومین عامل اصلی ناتوانی در کل جهان خواهد بود.

 

افسردگی فردی موجل خیانت به همسر می شود

وقتی زوجین با مشکلات زناشویی آزار دهنده و شرم آوری چون خیانت به همسر یا نخستین گامهای از هم فروپاشی زندگی متاهلی مراجعه می کنند ، روان درمانگر باید متوجه این قضیه بوده و علائم احتمالی افسردگی را بررسی کند .

 

تیم  دی – اس – ام   آی – وی –   تی – آر در سال 2000 معیارهای درمانی برای اختلالات افسردگی ماژور را خلاصه بندی کردند . پنج مورد از نه گزینه زیر باید در بیمار وجود داشته باشد که یکی از آنها خلق کسل و افسرده و از دست دادن شور و شوق و هیجان در فعالیت های مهیج است .

 

*خلق و خوی کسل و بیحال داشتن در بیشتر ساعات روز – که تقریبا هر روز تکرار شود .
*کاهش چشم گیر سطح علاقه و هیجان نسبت به فعالیت های مهیج.
* کاهش یا افزایش قابل توجه وزن که به رژِم غذایی ربطی نداشته باشد .
*بی خوابی یا تمایل شدید به خواب در کل روز .
* آشفتگی ذهنی – خستگی ذهنی – ناتوانی در تمرکز ذهنی و عقلایی
* احساس بی حالی – خستگی – جان نداشتن – از پا افتادگی …
* احساس گناه کردن یا احساس بی ارزش بودن داشتن
* ناتوانی در تمرکز و تصمیم گیری
*فکر کردن به خودکشی یا تفکری مداوم درباره مرگ .

 

این علائم اگر در همراهی با یک داغ یا عزاداری باشند به عنوان اختلال افسردگی ماژور شناخته نمی شوند . این توجه به غم و عزاداری سوگ کسی کمی کنایه آمیز است دربرابر سایر تروماهایی که ممکن است شخص متحمل شود از جمله خیانت زناشویی – جدایی زوجین از یکدیگر – طلاق – قهر – که ممکن است برای سالها شخص را درگیر کند بخصوص اگر پای بچه ای در میان باشد .

 

در موارد خیانت به همسر ، مرد یا زنی که به او خیانت شده غم و دردش را طوری توصیف میکند که اگر همسرش مرده بود برایش قابل تحمل تر بود . بعضی علائم افسردگی شامل احساس بدبختی و ناراحتی کردن – احساس خستگی و جان نداشتن – دیگر از چیزهایی که قبلا لذت میبرده ، لذتی نمی برد و هیجانی ندارد – احساس تشویش خاطر و پریشان حالی – همگی بخاطر کاهش سطح رضایتمندی از رابطه زناشویی می باشند .

 

(ویسمن 2001) . علاوه بر آن از آنجایی که یکی از تاثیرات خاص داروهای ضد افسردگی کاهش میل جنسی است ، همین مسئله می تواند ناخواسته مشکلاتی را در رابطه ایجاد کند .

 

افسردگی فردی موجل خیانت به همسر می شود

عوامل استرس زای نسبی پیش گویی کننده افسردگی :
بیشتر تحقیقاتی که روی موضوع افسردگی و خیانت به همسر تمرکز دارد به مطالعه ی رابطه ی بین افراد متاهل هتروسکشوال می پردازد . مطالعات نشان می دهد که در این روابط حس تحقیر یا بی ارزش شمرده شدن می تواند نهایتا منجر به اختلال افسردگی حاد شود .

 

( کانو و اولیری – 2000  ، گلاس و رایت – 1997 ) به عنوان مثال پی بردن زن به رابطه خارج زناشویی شوهرش – تهدیدهای او به طلاق – آزار و اذیت و خشونت جسمی از جمله دلایلی هستند که نهایتا به افسردگی کلینیکال منجر می شوند . ( اولیری – 2005) . کانو و اولیری در سال 2000 به مقایسه بین دو گروه ، که در یک دسته وقایع تحقیر آمیز و شرم آوری در زندگی زناشویی اشان رخ داده بود و در دسته دیگر دعوا و نزاع های زناشویی بدون وقایع شرم آمیز مثل خیانت جنسی و … رخ داده بود ، پرداختند .

 

آنها مطالعه را از چندین حیث مثل سابقه افسردگی یا تاریخچه خانوادگی افسردگی تحت کنترل قرار دادند . مطالعه نشان داد که زنانی که در زندگی زناشویی شان وقایع تحقیر آمیز و شرم آور رخ داده بود علائم افسردگی را به مراتب بالاتری نسبت به گروه دیگر بروز دادند .

 

در حقیقت سه چهارم افرادی که با وقایع شرم آمیز در زندگی زناشویی شان مواجه شده بودند به افسردگی بالینی دچار شدند . یکی از توضیحات این نرخ بالای افسردگی در این افراد این بود که بعضی زنان میل دارند وقایع شرم آمیزی که در زندگی شان رخ داده را درونی کنند و در خودشان بریزند، خودشان را سرزنش کنند و مقصر بدانند و کارهای زشت همسرشان را مثل آتیشی به جان خودشان بیندازند و خود را بیشتر مستعد افسرده شدن کنند . ( اسپیرینگ – 1996) .

 

باورهای دوران تاهل هر کسی می تواند به سلامت روانی وی در مراحل انتقالی زندگی اش از یک بازه ی سنی به بازه ی دیگر خیلی کمک کند . (سیمون و مارکوسن – 1999) . سیمون و مارکوسن به مطالعه ازدواج – سلامت روانی و تصورات شخصی هر فرد درباره ی باورهایش از اهمیت و نقش ازدواج روی سلامت روانی فرد در هنگام مواجه با حوادث غیر قابل کنترل زندگی مثل طلاق و جدایی پرداختند .

 

آنها در مطالعه شان به این نتیجه رسیدند که در افرادی که به ازدواج به چشم یک تعهد و پایبندی مادام العمر نگاه می کنند، سطح آسیب پذیری و افسرده شدن در مقایسه با افرادی که چنین دیدگاهی ندارند بسیار بالاتر است. آنها نتیجه گرفتند که وقتی افکار با اعمال همخوانی دارند سلامت روانی در سطح بالاتری قرار خواهد داشت .

 

لیست در حال گسترشی از اعمال استرس زای زندگی که با شروع افسردگی در ارتباطند گرد آوری شده است. (کریستین هرمن – اولیری – آوری لیف 2001 ) چیزی که برای این گروه تحقیقاتی معما بود این بود که آیا مسائل و دغدغه های شدید زندگی متاهلی نیز می تواند به عنوان عاملی برای شروع افسردگی در زنانی که قبلا اصلا سابقه افسردگی را نداشته اند باشد یا خیر . 50 زن بین سنین 18 تا 44 سال در این کارازمایی گنجانده شدند .

 

نتیجه مطالعه شان نشان داد که 38 درصد شرکت کنندگان با شرایط روبرو برای اختلال افسردگی مواجه هستند . و از میان 11 نفری که جدایی و طلاق ذز همسر را بعنوان یک عامل استرس زا بیان کرده بودند 63 درصد آنها شرایط مواجه با افسردگی را داشتند .

 

این مطالعه برای 38 درصدی قابل اهمیت است که با فاصله کوتاهی از یک واقعه منفی از ازدواجشان دچار افسردگی می شوند با وجود آنکه پیشتر هیچ گونه سابقه افسردگی نداشته اند .

 

رابطه ی بین خیانت به همسر – طلاق  و سلامت روانی بشدت پیچیده است . گزارش شده که روابط خارج زناشویی عامل 20-27 درصد طلاقها می باشند . ( گاتمن – 1999) . سوئینی و هورویتز در 2001 چنین مطالعه ای را ترتیب دادند تا رابطه ی بین خیانت زناشویی – همسری که به وی خیانت شده – شروع فرایند طلاق و سلامت روانی بعد از آن را مورد ارزیابی قرار دهند . آنها دادهی خام خود را از آنالیزگر ملی تحلیل مسائل خانوادگی گرفته و مورد بررسی قرار دادند . در سالهای 1987-1988 تعداد 13007 شرکت کننده  و در بین سالهای 1992-1994 تعداد 10005 شرکت کننده در کارازایی حضور داشتند .

 

سوئینی و هورویتز در 2001 به بررسی اینکه کدامیک از زوجین آغازگر پروسه طلاق باشد در مواردی که خود فرد یا همسرش خیانت زناشویی افشا شده داشته اند و افسردگی متعاقب آن در آنها پرداختند . آنها فقط به بررسی زوجینی که طلاق گرفته بودند پرداختند ، بنابراین داده های تحلیلی آنها شامل وضعیت روانی افرادی که هنوز در رابطه ای که به آنها خیانت زناشویی شده یا بالعکس نیست .

 

نتایج کار آنها پیشنهاد داد که سلامت روانی فرد در رابطه ای که همسرش به وی خیانت کرده بیشتر و بالاتر است اگر خودش ابتدای امر پیشنهاد دهنده ی طلاق  و جدایی باشد نه همسر خیانت کار درخواست کننده جدایی .

 

چنین به نظر می رسد که کنترل داشتن روی زندگی کسی فوایدی نیز دارد . علاوه بر آن تحقیقات آنها نشان داد که زنانی که بخاطر خیانت های همسرشان طلاق گرفته اند بیشتر از مردان در این قضیه در ریسک افسردگی قرار دارند . در این بانوان دو سال اول بعد از طلاق از حیث گرفتن افسردگی بسیار حائز اهمیت است.

 

افسردگی فردی موجل خیانت به همسر می شود

سوئینی و هورویتز 2001 اذعان داشتند که مردان اگر مردد باشند که همسرشان به آنها خیانت کرده یا نه بیشتر در معرض افسردگی قرار میگیرند تا اینکه نسبت به این قضیه یقین پیدا کنند . در این رابطه به نظر می رسد مردان بویژه از احساس تشویش خاطر ناشی از نگرانی در مورد اعمال همسرانشان هراسانند .

 

همچنین به نظر می رسید که مردان در مقایسه با زنان بیشتر دربرابر افسردگی حساسیت نشان می دهند در مواردی که خودشان شروع کننده فرایند جدایی باشند. داشتن فرزند در خانواده در این شرایط به افسردگی مردان کمک می کند .

 

سوئینی و هورویتز چنین تخمین زدند که ممکن است علت آن کاهش تعداد دفعات ملاقات فرزندان بعد از جدایی باشد . عوامل ثانویه کمک کننده به کاهش سلامت روانی بعد از  ازهم فروپاشی زندگی زناشویی به شرح زیر است : درامد کم خانواده – حضور بچه ها در خانه – کاهش حکایت اجتماعی – همگی این عوامل ممکن است در مراحل انتقالی زندگی نقش چشم گیری داشته باشد و استرس زیادی را در زندگی افراد ایجاد کند.

 

اولسون – روسن – هیگینز کسلر – و میلر در 2002 یک مطالعه کیفی برای بررسی عواقب بعدی خیانت به رابطه زناشویی ترتیب دادند. بعد از 13 مصاحبه تلفنی با افرادی که یک طرف خیانت به رابطه زناشویی بودند یا همسرشان به آنها خیانت کرده بود ، آنها چنین نتیجه گرفتند که این کار نهایتا ایجاد یک آشفتگی شدید روانی در فرد خواهد کرد .

 

مروری بر توجهات درمانی:

تحقیقاتی برای حمایت از زوج درمانی در موارد خیانت به همسر :
تحقیقات تجربی در زمینه خیانت به همسر محدود است . (بلو و هارتنت 2005) . خیانت زناشویی تنها به عنوان مشکلی که زوجین با آن به کلینیک ها مراجعه کنند نیست ، بلکه نحوه درمان روی نتیجه ی درمان بشدت تاثیر گذار است . (آتکینز – الدریج – بوکام – کریستنسن – 2005) . تحقیقی که آتکینز و همکاران در 2005 انجام دادند یکی از معدود تحقیقات تجربیست که برای ارزیابی کارایی زوج درمانی در افرادی که مورد خیانت زناشویی واقع شده اند ، انجام شده است .

 

فرضیه اولیه تحقیق بر آن بود که زوجینی که مورد خیانت زناشویی واقع شده اند در شروع کار درمانی بیشتر تشویش خاطر داشته و نسبت به زوجینی که این مشکل را ندارند سیر درمان آنها آهسته تر خواهد بود . مطالعه شامل 134 زوج با مشکل این چنینی بود که به طور تصادفی در دو گروه  زوج درمانی به روش درمان سنتی یا در گروه درمان جمعی قرار داده شدند .

 

19 تا اززوجین زیرگروه مواردی بودند که دکتر درمانگر خیانت به همسر را در مورد آنها مشخص کرده بود . زوجین قبل از شروع به کار درمانی ، در هفته 13 روند درمان ، در هفته 26 درمان و در آخرین جلسه درمان مورد بررسی قرار گرفتند .

 

درمانگر اطلاعات مربوط به آنها را در پرسشنامه ی خیانت به همسر وارد کرد. (آتکینز و همکاران – 2005 – صفحه 145 ) . یک مورد محدود می شد به خیانت به احساسات همسر ، در حالیکه در 18 مورد دیگر برخوردهای فیزیکی صورت گرفته بود .

 

دو سوم زوجین زوج درمانی برخوردی به شیوه سنتی دریافت کردند در حالیکه باقی زوجین زوج درمانی گروهی دریافت کردند . مطلبی که قابل توجه است اینکه زوجینی که مورد خیانت به همسر داشتند در پیش آزمون روند درمان سطح استرس و تنش بالاتری نسبت به سایر زوجین داشتند .

 

یافته ها اذعان می دارد که زوج درمانی بشدت کمک کننده می باشد و زوجینی که به آنها خیانت شده بود و در پیش آزمون تنش بالایی را از خود نشان داده بودند به مرور در طی مراحل درمان بهبود یافتند و در پایان کار درمان دیگر قابل شناسایی نبودند از سایر افرادی که مورد خیانت به همسر واقع نشده بودند- مثل بقیه افراد دارای سلامت روانی شده بودند .

 

استثنای این قضیه زوجینی بوند که در کل دوره درمان خیانتشان را از همسرشان مخفی نگه داشته بودند . این مطالعه نشان می دهد که زوج درمانی روش مهمی برای درمان مستقیم تنش ها (بعلاوه علائم افسردگی) یی است که بدنبال آسیب هایی که زوجین در رابطه به هم می زنند به وجود می آید .

 

بیچ – جوریلز و اولیری در 1985 تحقیقی انجام دادند تا به بررسی نتیجه روابط جنسی خارج چارچوب زناشویی در زوجینی که موزد درمان قرار گرفته اند بپردازند . کارازمایی بالینی آنها نشان داد که زوج درمانی در افرادی که روابط جنسی خارج چارچوب زناشویی داشته اند به دو دسته تقسیم می شود : یا یکی از زوجین تمایلی به همکاری و کار روی رابطه اش ندارد یا یکی از آن دو علائمی همراه با افسردگی از خود بروز می دهد .

 

اگر هر یک از این دو مورد باشد روند زوج درمانی استاندارد را از پایه خراب می کند . یافته های آنها نشان داد که فردی که روابط خارج زناشویی داشته در معرض خطر بالاتری برای افسردگی قرار دارد . در شوهرانی که خیانت به همسر داشتند 89 درصد بیشتر از نمره میانه افسردگی به افسردگی مبتلا شدند که این امر قیاس و تضادی 46 درصدی در مقایسه با سایر مردان داشت .

 

در زنانی که خیانت به همسر داشتند 82 درصد بیشتر از نمره میانه افسردگی به افسردگی مبتلا شدند که این امر قیاس و تضادی 48 درصدی در مقایسه با سایر زنان داشت .

 

با وجود آنکه شوهرانی که در روابط خارج زناشویی شرکت داشتند در مقایسه با دیگر مردان مطالعه سطح افسردگی بالاتری داشتند – اما آنها الزاما شرایط و معیارهای علائم افسردگی را نداشتند . با  این وجود وقتی زنان روابطی خارج چارجوب زناشویی داشتند ، 91 درصد آن خانواده ها در مقایسه با نرخ 43 درصدی گروه دیگر افسردگی داشتند .

 

گزینه های درمانی :
زوج درمانی در کل یک گزینه ی موثر درمانی برای درمان افسردگی است . در حالیکه درمان فرد به تنهایی برای درمان افسردگی تنها علائم افسردگی را تخفیف می دهد – حال آنکه زوج درمانی قادر است هم علائم را از بین برده هم رابطه زوجین را بهبود بخشد .

 

(پاترسون – ویلیامز – گراف گراندز – چاما – 1998 ) اگرچه در این رابطه هنوز مشکلاتی وجود دارد اما پلان درمانی مربوط به افسردگی و خیانت زناشویی توسط زوج درمانگر ها برآورد دقیق شده است . ما پیشنهاد می کنیم که درمانگرها با مکانیزم و روند تغییرات آشنا بوده و آگاه باشند که هر زوجی ممکن است شیوه ی درمانی متفاوتی داشته باشد . (بوکام – ابستین و لاتایلاده – 2002 ) .

 

گزینه های درمانی متعددی برای زوجینی که با دو ویژگی خیانت زناشویی و افسردگی مراجعه می کنند وجود دارد که متعاقبا خواهیم گفت . ما صحبتمان را محدود به روشهایی می کنیم که برای درمان همزمان افسردگی و خیانت به همسر مفید و موثر واقع شده اند . ( بیچ – 2003) .

 

مادامی که بیچ 2003 – کونگ 2000 – و مید 2002 ، همگی گزینه های درمانی موجود برای درمان همزمان خیانت زناشویی و افسردگی را مورد تحلیل قرار داده اند ، مرور و نقد ادبی هیچ مورد استرس زایی را در رابطه زناشویی به اندازه خیانت به همسر حاد نشمرده است .

 

تعیین اینکه کدام مددجو برای درمان افسردگی با روش زوج درمانی فرد خوبیست به این بستگی دارد که آیا او رابطه زناشویی شان را عامل اصلی افسردگی اش می داند یا خیر . ( بیچ 2003 – بیچ 2001 ) . اگر یکی از زوجین احساس مسئولیت و تعهد نسبت به زندگی زناشویی شان نمیکند زوج درمانی شیوه ی مناسبی برای درمان آنها نخواهد بود .

 

اگر فرد از قبل از اینکه همسرش انگیزه ی خیانت جنسی به وی داشته ، ایده های خودکشی در ذهن داشته باشد – باید پیگیری و بررسی های محتاطانه ای برای پیگیری سلامت وی صورت گیرد . (بیچ – ساندین – اولیری – 1990) .

 

پرینس و جاکوبسون در 1995 به مرور و بررسی زوج درمانی و خانواده درمانی در درمان اختلالات تاثیر پذیر پرداختند . در مقایسه با گروه کنترل ، آزمونهای بعد از درمان در درمانهای رفتاری زوجین و نیز درمانهای تحلیل شناختی روی خود فرد ، از ارجحیت برخوردار بودند .

 

البته درمان رفتاری زوجین به بهبود روابط زناشویی آنها نیز منجر شده که این امر در مورد افرادیکه فقط خود شخص تحت درمان روان شناختی بوده به مشابه گروه کنترل هیچ بهبودی در روابط زناشویی آنها حاصل نشده است.  پرینس و جاکوبسون همچنین به کار تحقیقاتی ابستین اشاره کردند ( ابستین و همکاران 1988 ) که پیشنهاد به ترکیب دو سیستم روان درمانی و دارو درمانی می کرد .

 

اگر جلسات خانواده درمانی به شیوه دارو درمانی بیمار دارای افسردگی اضافه شود ، هم عملکرد خانواده افزایش می یابد هم علائم افسردگی بهبود می یابد . ( پرینس و جاکوبسون 1995) .

 

مداخلات گروهی :
گوردون – بوکام – و اسنیدر در 2004 یک پروتوکل درمانی سه مرحله ای برای درمان گروهی پیشنهاد دادند : فاز اول درمان تمرکزی بر تاثیر رابطه خارج چارچوب زناشویی دارد . این مرحله به مشخص کردن بحران آنی بین زوجین در برابر نقاط قوت آنها ، سپس تنظیم پلان درمانی آنها با ایفای وظیفه به هر یک از آنها تا پیاده شدن کامل روند درمان می پردازد .

 

در این مرحله از درمان است که درمانگر باید به بررسی علائم افسردگی یا ایده ای خودکشی در هریک از زوجین بپردازد و مشخص کند که آیا پای آن شخص سوم از رابطه ی این زوج بریده شده یا خیر . از آنجایی که افسردگی – تشویش خاطر و شرمندگی همگی ممکن است متعاقب یک رابطه ی خارج زناشویی رخ دهد ، در فاز اول درمانی لازم است تا از شخص آسیب دیده حمایت شود .

 

شدت احساسات در این مرحله بالاست و گوردون – بوکام و اسنیدر در 2004 به درمانگرها پیشنهاد می کنند که به هر دو زوجین در این مرحله اصول بیان احساسات ، برقراری ارتباطات ، درک بهتر آنچه رخ داده و چگونگی کنار آمدن با آنها را  بیاموزند . مرحله دوم کار درمانی دربردارنده جست و جو درباره محتوای فعل و مفهوم انجام آن کارهاست. بعضی از اهداف این مرحله از درمان شامل موارد زیر است :

 

-ارزیابی محتوای کار
– یک احتمال واقع بینانه درباره پتانسیل انجام مجدد فعل
– ایجاد امنیت نسبی برای شخص آسیب دیده – توانایی آنها برای ارزیابی و ایجاد تغییراتی که به رابطه طولانی مدت آن ها جان می بخشد .

 

مرحله نهایی کار ادامه دادن است. زوجین میتوانند پس از اطلاع تصمیمی گرفته و به پیش روند که ممکن است بخشیدن جزئی از آن باشد . (گوردون و همکاران 2004 – اسپیرینگ 1996) . مدلی که گوردون و همکاران برای بخشیدن پیشنهاد دادند یک نمای واقعی از رابطه ی بین زوجین را به نمایش می گذارد که به موجب آن شخص آسیب دیده از تمامی احساست منفی ای که نسبت به همسر آسیب رسانش داشته خلاص می شود وانگیزه اش برای تنبیه همسرش کمتر می شود . ادامه دادن مسیر ممکن است به این معنی باشد که زوجین بخواهند از هم طلاق بگیرند و به این صورت به زندگیشون ادامه دهند .

 

رفتار درمانی زناشویی :
نشان داده شده که رفتار درمانی زناشویی نه تنها در ایالت متحده آمریکا بلکه در بسیاری کشورهای دیگر نیز بسیار موثر است . ( مید – 2002 ) . اگرچه همچنان سوالاتی درباره توانایی این روش برای حفظ تغییرات در طول زمان وجود دارد (جانسون 2002) . مدل اصلاح شده ی آن که در زوج درمانی رفتاری گروهی به کار برده می شود ممکن است کارایی آن خیلی بیشتر باشد .

 

( جاکوبسون و کریستین – 1996 ) . این روش در آشکار سازی وجود افسردگی و خیانت زناشویی همزمان با هم بسیار کاربرد دارد. (بیچ 2001 ) . در این شیوه درمانی وقتی یکی یا دو همسر افسرده هستند تمرکز اولیه بر روی رفع علائم افسردگی است .

 

مید پیشنهاد کرد که این روش ممکن است کارامد باشد برای مواقعی که مشکل زناشویی ایجاد افسردگی کرده و هر دوی زوجین تمایل به همکاری برای رفع مشکل داشته و تعهد بهم دارند . رفتارهایی توصیه می شود که توجه خاصی را معطوف هم کنند ، حمایت – نزدیکی و تعهد بیشتری نسبت به همسر افسرده داده شود. اجزای این روش که باید جزیی از درمان باشد باید شامل موارد زیر باشد :

 

-آموزش دادن به زوج درباره طبیعت تنش های دوران متاهلی و افسردگی این دوران
– افزایش ارتباطات مثبت با یکدیگر
– افزایش پذیرش تفاوتهای یکدیگر
– کاهش سرزنش و تهدید یکدیگر
– کاهش تحریکات آزار دهنده ( بویژه تحریکات آزار دهنده ای که به قصد عوض کردن برخوردهای دیگران انجام می شود ) -افزایش مهارتهای مکالمه و حل مشکل
– کاهش افکار منفی درباره خود ، همسر ، دنیا ، آینده  و برنامه ریزی برای مشکلات ناگزیر تکرار شونده زناشویی و دوره های افسردگی . ( مید 2002 – صفحه 308 ) 

 

این روش شانس رد و بدل کردن رفتارهای مثبت را بالا می برد و شاید علائم افسردگی را تخفیف بخشد . این مدل مستقیما روی جنبه های خیانت به همسر مثل مکانیسم بخشیدن و تصدیق نیازهای امنیتی آینده تاثیری ندارد . (بلو – 2005) برای همین ممکن است از همین حیث در مواردی که تنش و افسردگی بهمراه یک خیانت زناشویی باشد محدود شونده باشد .

 

زوج درمانی رفتاری گروهی:
زوج درمانی رفتاری گروهی توسط جاکوبسون و کریستینسین طراحی شد و به منظور افزایش کار زوج درمانی رفتاری سنتی و افزایش کارایی آن  طراحی آن صورت گرفت . (دیمی دیان – مارتل – کریستنسن – 2002 )

 

3 مداخله ی اصلی در متد فوق الذکر به کار رفته تا سطح تنبیهات کاهش یابد و برخوردهای مثبت ارتقا سطح یابند . ( کریستن سن و هیوی – 1999)

 

اینها تبادلات رفتاری – آموزش برخورد و مکالمات و آموزش حل مسئله می باشد . اگرچه این روش بر پایه مهارتها بنا گذاری شده و برای تغییر در رفتار برنامه ریزی شده ، یکی از اجزای آن افزایش تمرکز بر این قضیه است که رفتارهای همسر را به عنوان بخشی از روند تغییر کردن بپذیریم . ( دیمی دیان و همکاران – 2002)

 

روان درمانگر این کار از تکنیک هایی استفاده می کند که در 3 اصل گنجانده می شوند :

تحمل- پذیرش-تغییر
در مورد پذیرش حس همدلی در مورد مشکل بعنوان اولین رویکرد مداخله ای شمرده می شود . هدف درمانگر ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بین دو زوج است و اینکه در آنها برای مسائل دغدغه برانگیز ایجاد تحمل کند .

 

درمانگر ممکن است همچنین از تکنیکی به نام جداسازی یکپارچه برای کمک به زوجین در دور کردن خودشان از مشکل استفاده کند که به موجب آن کار آن مسئله با دیدی عقلی و نه احساسی مورد بحث و بررسی قرار گیرد . درمانگر همچنین می تواند علائم افسردگی فرد را پس از بیرون آمدن از یک موقعیت آزار دهنده – تحقیر کننده بازچینی کند به جای آنکه شخص این انگیزه را داشته باشد که همسرش را بخاطر حس تشویش درونی خودش تنبیه و توبیخ کند.

 

روان درمانگران این زمینه از مداخله های تحمل برای درمان استفاده می کنند به این صورت که زوجین از تلاششان برای تغییر یکدیگر دست می کشند . برای زوجی که خیانت به همسر را در رابطه شان تجربه کرده اند این کار به منزله پاک کردن حرکت خارج از چارچوب زناشویی نیست اما به معنی پر رنگ کردن چیزهایی است که زوجین د این خصوص در مورد یکدیگر یاد گرفته اند .

 

زوج درمانی رفتاری گروهی:
زوج درمانی رفتاری گروهی بر پایه یکپارچه سازی مدل گروهی و سیستماتیک بنا شده است . (کونگ 2000 – تیشمن و تیشمن – سال 1990 )

 

کلید دستیابی به این هدف شناسایی این تفکر است که چگونه ایده های آنی و اعوجاجات جمعی به روند افسردگی کمک میک ند . (بک – 1991 – کونگ 2000)

 

درمانگران زوجی گروهی به افسردگی به عنوان سیکل میان فردی منفی در رابطه زوجین نگاه می کنند . درمانگران به بررسی واکنش های عاطفی – تفسیر برخوردها و ریز مفهوم و درون مایه ی رابطه ی زناشویی می پردازند . (بوکوم و ابستین – 1990 )

 

در این مداخلات از روشهای مستقیم برای دست و پنجه نرم کردن با انتظارات آسیب دیده بیمار استفاده می شود . با وجود اینکه هدف این روش افزایش حمایت دو طرفه بین زوجین است اما ممکن است اگر یکی از همسرها تمایلی به همکاری نداشته و بر این باور باشد که خیانت به همسر جنبه ی دفاع از خود را داشته ، روند انجام کار با محدودیت هایی مواجه می شود .

 

از طرف دیگر اگر شخص افسرده همان کسی باشد که به همسرش خیانت کرده سرزنش و نکوهش خود و مقصر شمردنش ممکن اسن جزو عوامل کمک کننده به عمیقتر شدن افسردگی وی باشند .

 

مدل سی سی تی توسط کونگ در 2000 تست شد و در کاهش علائم افسردگی بسیار سودمند واقع شد . درمان بازسازی هویت گروهی در درمان افرادی که دچار تشویش در زندگی زناشویی شده اند نیز همچنین کاربردی است . (کریستن سن و هیون  – 1999) از آنجا که روش سی بی تی در درمان افسردگی و مشکلات زناشویی کارامد بوده است ، احتمال آن وجود دارد که مدل های ارتباطی  مشابه آن نیز در درمان همزمان خیانت به همسر  و افسردگی ایده آل باشند.

 

مادامی که مدل سی بی تی از ابتدای امر بر روی ادراک و رفتار برای رهایی از احساسات با الگوی ماکرو لول تمرکز دارد ( بوکام و همکاران – 2002 – صفحه 28 ) ، سی بی سی تی مرکز گراست و نقش احساسات و تاثیر عوامل محیطی را برروی درمان روابط صمیمی در طی گذر زمان می داند . (ابستین و بوکام – 2002  – بوکام و همکاران 2002)

 

وابستگی بالغینیکی از زیرپایه های بنیادی روش درمانی در زوج درمانی متمرکز بر احساسات است . علاوه بر آن الن و بوکام در 2004 به رابطه ای قوی بین نوع وابستگی و انگیزه ی خیانت به همسر و نوع آن اشاره کردند . ( بلو و هارتنت 2005 )

 

این مدل بیان می دارد که روش ای اف تی با تمرکزی که بر وابستگی دارد ممکن است یک روش ایده آل برای درمان خیانت به همسر و شیوه های بروز آن در روابط باشد .

 

ای اف تی روشی تجربیست برای زوج درمانی که شواهدی قوی مبنی بر این وجود دارد که در طی زمان می تواند بسیار کارامد واقع گردد. (جانسون – 2002) . علاوه بر آن این روش به خوبی برای جراحات وابستگی که در نتیجه وابستگی رابطه ای به یکی – متعاقب برخورد نسنجیده آنها رخ میدهد ، جواب میدهد . (جانسون – ماکینن و میلیکین – 2001)

 

جانسون در 2004 بیان می کند که تروماهای رابطه ای که در نتیجه وابستگی به کسی ایجاد شده باشند بدان معناست که : آسیب ناشی از جدا شدن و تنها شدن در برابر یک تجربه شکست آمیز و آسیب پذیر – (صفحه 267).

 

ارتباط این تئوری برای در نظر آوزدن گزینه های درمانی کارامد است وقتی هدف درمان زوجیست که به تازگی در آنها خیانت به همسر و افسردگی رخ داده است . اگرچه باید این قضیه روشن شود که نه همه ی کسانیکه مورد خیانت زناشویی واقع می شوند به آنها آسیبهای ناشی از وابستگی وارد شده یا افسرده می شوند،  اما مدل ای اف تی هر دو این مسائل را مورد هدف قرار می دهد . ( جانسون و همکاران – 2001) “

 

وقتی همسری برای کمک گرفتن با تمام وجود فریاد می زند یا تا آن لحظه آسیب زیادی به وی وارد شده و از سمت همسرش هیچ توجهی دریافت نمی کند ، اولین ریشه های اطمینان در دل او می شکند . (جانسون – 2004  – صفحه 269)  .  در بیان این مورد که خیانت به همسر یک آسیب وابستگی مرتبط با ای اف تی است درمانگر:

 

1.همسر آسیب دیده را ترغیب می کند تا این حس آسیب پذیری رو که آن را به همسرش نسبت می دهد خطر کند و کنار بگذارد .
2. در بازسازی احساسات خدشه دار شده بیمار که شامل رنجیده شدن و ترس از ترک شدن است،  به وی کمک کند .
3.به همسر وی کمک کند تا عبارات مربوط به خیانت به همسر را از حیث اهمیت آن در وابستگی رابطه اشان بشنود و درک کند نه بصورت بی عدالتی ای که در حق همسر آسیب دیده اش شده .
4.ببیند آیا شخص مجروح می تواند آسیبی که به وی وارد شده را بازسازی کند و غمش را بیان کند یا نه .
5. همسر خیانتکار را ترغیب کند تا به مسئولیت پذیریش – درکش از موضوع و غم و پشیمانیش را اعتراف  کند .
6.همسر آسیب دیده را ترغیب کند تا از همسرش درباره ی راحتی و آرامش رابطه شان  بپرسد .
7.مادامی که به زوجین کمک می شود تا تعریف جدیدی را برای عبارت خیانت به همسر جایگزین کنند ، به همسر خائن کمک شود تا حس مسئولیت پذیری اش نسبت به همسرش پررنگ تر شود . (جانسون – 2004)

 

اگر مداخله در مراحل اولیه خیانت های زناشویی صورت گیرد از عوامل استرس زای بعدی – افسردگی – و از هم پاشیدگی خانواده جلوگیری می کند . ( بیچ و همکاران – 1990) مارچنت و هوک در 2000 بیان داشتند که خاموش ماندن و به صورت برخوردهای زننده با یکدیگر واکنش و تعامل داشتن ممکن است به بروز علائم افسردگی در هر دو همسر منجر شود .

 

ما بر این باوریم که ابتدا علائم افسردگی شناسایی و درمان شوند سپس با الگوهای نحوه تعامل زوجین مواجه شد – بویژه در مواردی که افسردگی شدید است . اگر در شناسایی و درمان علائم افسردگی ناموفق بمانیم درمان دارویی افزایش تعاملات مثبت و کاهش تعاملات منفی بی نتیجه خواهد بود . (مرچنت و هوک – 2000)

 

زنانی که تجارب شرم آوری در زندگی زناشویی خود دارند باید به صورت بالینی به آنها کمک شود تا با  احساسات مورد خیانت واقع شدن – تحقیر – و شرمندگی ناشی از افسردگی  کنار آیند . (کانو و اولیری – 2000 – صفحه 780 )

 

با درمان بالینی کسی که تجربه شرم آوری در زندگی زناشویی اش داشته ، به آن شخص کمک می شود تا احساساتش به سمت خشم و کنترل داشتن روی پیرامونش و حتی احساس صمیمیت و نزدیکی با همسرش تغییر یابد . ( کانو – اولیری – هینز – 2004 )

 

درمانگر باید توجه داشته باشد که در موارد رابطه خارج چارچوب زناشویی و افسردگی شخص یا هر دوی زوجین ممکن است حمایت اجتماعی یا خانوادگی خود را از دست داده باشند .

 

افسردگی و تعاملات رابطه ای وابسته به آن با هم در ارتباطند . شخص افسرده و همسرش هر دو ممکن است برخوردهای یکدیگر را خشونت آمیز -بدون عاطفه –  ناصادقانه ونامطبوع برداشت کنند .

 

هر دو همسر ممکن است وارد چرخه ی منفی ای شوند که در آن شخص افسرده منفعل تر – شخص غیر افسرده ابرازگر احساسات منفی بیشتر نسبت به همسرش و نهایتا در نتیجه آن شخص افسرده مجدد بیشتر افسرده شود . (کونگ 2000)

 

مسائل کلی:
زنان در رابطه زناشویی با مردان بیشتر آسیب می بینند تا مردان . زیرا نشان داده شده که مردان گرایش بیشتری به سمت برقراری رابطه خارج زناشویی دارند . ( بلو و هارتنت – 2005 ) . علاوه بر آن مطالعات ادبی نشان می دهد که زنان به نسبت یک یا دوبرابر بیشتر در مقایسه با مردان در ریسک ابتلا به افسردگی قرار دارند .

 

کونگ در 2000 چنین نتیجه گرفت که زنان بیشتر مستعد افسردگی در رابطه شان هستند و این بخاطر دید و باور ذهنی ای است که به رابطه شان دارند و خود را بدون قدرت و تنها یک زن تجسم می کنند . کونگ همچنین بیان کرد که زنان ممکن است در برابر نیازهایشان سکوت کرده تا به یک زن / همسر عالی و ایده آل با آن سطح توقعات ذهنی بدل شوند .

 

زنانیکه خود را نادیده میگیرند ممکن است تنها و منزوی شده – حس اعتماد به نفس خود را از دست دهند که این شرایط نهایتا به افسردگی منجر می شود . (کونگ 2000)

 

– اگرچه امروزه نسبت به گذشته زنان در عرصه کار و اشتغال فعالترند اما آنها همچنان خیلی با کارهای کلیشه ای و بی اهمین خانه خودشان را سرگرم نگه داشته و همه انرژی و قوت خود را تخلیه می کنند . این کار بشدت روی توانایی آنها در مراقبت از خودشان در مواقع آسیب های رابطه ای، تاثیر سو می گذارد .

 

در مواردی که زنان بیرون خانه کار نمی کنند و به همسر خود وابسته هستند ، در موارد خیانت شوهر به آنها ممکن است باعث شود آنها چشم خود را روی همه چیز بسته یا آن رفتارهای دردآور را تحمل کنند .

 

ترکیب زوج درمانی با دارو درمانی :
مطمئنا داروهای ضدافسردگی گزینه درمانی ایده آلی برای درمان طولانی مدت نیستند . بویژه آنکه افسردگی و حس غم واکنش هایی طبیعی به وقایع دردآور زندگی هستند . ترکیب دارودرمانی با زوج درمانی فعلا گزینه موجود درمان است چون هیچ تحقیق و کارازمایی که بیان کننده بهترین نوع درمان افسردگی و خیانت زناشویی همزمان باشد ، وجود ندارد .

 

حس عمیق مورد خیانت واقع شدن ممکن است آن همسر را نسبت به ازدواجش پریشان احوال ساخته ، حس اعتماد به نفسش را از دست بدهد ، نسبت به آینده مضطرب شود و به همین آسانی افسرده و دلسرد شود.

 

از طرف دیگر همسری که خیانت کرده ممکن است حس دوست داشتن معشوقه اش- رویاهای ناتمام  را از دست بدهد . دچار احساس گناه و سردرگمی شود . همچنین ممکن است افسرده و ناامید شود . اگر علائم افسردگی یا پریشان احوالی هر یک از زوجین ارتقا نیافت برای درمان باید ارجاع داده شوند . ( گلاس – رایت – 1997 – صفحه 481 )

 

برای کسانی که چندین علامت افسردگی را دارند وقتی به دکتر مراجعه می کنند و طلب کمک می کنند ، نشان داده شده که درمان دارویی مثل داروهای ضد افسردگی موثرند . (اولفسون – مارکوس – دروس – و همکاران – 2002 )

 

درمان دارویی باعث کاهش علائم افسردگی شده تا زوجین بتوانند به زوج درمانی بپردازند . با این وجود این مرحله از کار باید به خوبی برنامه ریزی شده و پیش رود زیرا داروهای ضد افسردگی عوارض جانبی خاص خود را در ارتباط با رابطه ی زناشویی دارند .

 

به عنوان مثال سرکوب میل جنسی که یکی از عوارض جانبی های معمول داروهای ضدافسردگیست ممکن است با ایجاد رابطه ی عاطفی مجدد بین دو همسر در تناقض باشد .

 

توصیه هایی برای تحقیقات آینده:
تحقیقات تجربی در رابطه با خیانت زناشویی محدود است . (بلو و هارتنت – 2005 ) موارد خیانت زناشویی تنها یک مشکل نیست که زوجین با آن به کلینیک ها مراجعه می کنند ، بلکه آن چیزیست که روی هر درمانی اثر می گذارد . (آتکینز – الدیریج – بوکام – کریستنسن – 2005 )

 

چند پاسخ در تحقیقات یا تئوری ها وجود دارد که درمان مراجعه کنندگانی که هم افسردگی داشته و هم مورد خیانت زناشویی واقع شده اند را تسهیل می بخشد .

 

ما به پژوهشی جامع – از لحاظ کیفی و کمی فراگیر و آنکه مداخلات آن بر اساس شواهد تجربی باشد، برای زوج درمانی نیاز داریم . ( اپستین – 2005 ) علاوه بر آن ما بدنبال منابعی هستیم که تمایل به سرمایه گذاری مالی برای این موضوع مهم دارند .

 

مادامی که فاصله ی بین دانش و کارامدی درمان همزمان افسردگی و خیانت به همسر بسیار زیاد است ، استفاده از زوجینی با این شرایط برای مطالعات طولی مشکل خواهد بود .

 

مشکل ترین کار به کار گیری زوجین برای بررسی همزمان افسردگی – خیانت به همسر – و مشکلات زناشوییست . (بلو و هارتنت – 2005 – کوینه و بنازون – 2001 )

 

کوینه و بنازون همچنین قضیه به کارگیری علائم پیشین افسردگی مقدم بر مشکلات زناشویی را مورد بحث قرار دادند. بهنگام اداره کردن تحقیقات درباره افسردگی و خیانت زناشویی ، شخص باید واضحا علائم افسردگی پیش از وقوع رابطه زناشویی خارج چارچوب را مدنظر داشته باشد .

 

درک کردن رابطه زناشویی – اگر اصلا وجود داشته باشد – برای کسانیکه می خواهند وارد یک رابطه ی جنسی بجز رابطه ی زناشویی اصلی خودشان شوند – مهم است .

بر این اساس افسردگی می تواند یک پیش آهنگ مهم ، برای مثال در احتمال خطر یک رابطه زناشویی در چارچوب اصلی خود باشد .

 

همچنین در ارتباط با تجارب مردان در زمینه مورد خیانت زناشویی واقع شدن خلأ وجود دارد. زنان در برابر خیانت زناشویی شوهرشان خودشان را مقصر دانسته و افسرده می شوند حال آنکه در شرایط مشابه مردان عصبانی شده و عصبانیت خود را سر شخص سومی خالی می کنند . (اسپیرینگ – 1996 ) تحقیقات آینده باید دربردارنده درک همسران از مشکلات و ناسازگاری های زناشویی باشد .

 

خلأ قابل توجهی در تحقیقات مربوط به خیانت به همسر که در آنها اعمال جنسی رخ نداده وجود دارد. اصولا هیچ داده ای موجود نیست مبنی بر اینکه خیانت به احساسات همسر روی رابطه زوجین و سلامت روانی افراد بخصوص در ارزیابی افسردگی اثر دارد یا نه .

 

برای دستیابی به اصول زوج درمانی برای درمانگران و شخص سوم این ابطه ، درمانگران خانواده و مسائل ازدواجی باید مکانیسم تغییرات را تفسیر کنند . (بیچ – 2001 )

 

مزایای رضایت زناشویی و کاهش علائم افسردگی در بعضی زمینه ها باید توسط تیم تحقیقاتی ارزیابی شود . از آنجا که در امر ازدواج و خانواده درمانی خیلی مهم است ، همه موارد به تشخیص و روان درمانی این کار منجر نمی شود .این ممکن است باعث امتناع ایشان از شرکت در درمان افسردگی و خیانت به همسر شود .

 

مادامی که تحقیقات نشان می دهد که روان درمانی هر فرد و دارو درمانی می تواند برای درمان افسردگی موثر باشد ، به نظر می رسد زوج درمانی موثرترین متد برای درمان رابطه ی زوجین و رهایی از تنش های زندگی متاهلی می باشد . حداقل اینکه به عنوان یک گزینه ی همراه مهم برای درمان فردی و دارویی باید به آن نگریسته شود .به نظر می رسد که تحقیقات بیانگر این مطلب است که رابطه ی علت و معلولی بین عوامل تنش زای زندگی متاهلی مثل طلاق و جدایی و شروع افسردگی وجود داشته باشد .

 

از آنجا که افسردگی چهارمین عامل ناتوانی در سطح جهان است ( موری و لوپز – 1996 – اولفسون – مارکوس – دروس و همکاران – 2002 ) ، خیلی نا امید کننده است که تحقیقات زوجین و خانواده یکی از کمرنگ ترین مباحثی است که در زمینه خانواده و زوج درمانی به آن پرداخته شده است ، با توجه به اینکه رابطه ای نزدیک بین عوامل استرس زای زندگی متاهلی مثل جدایی / طلاق و روابط خارج چارچوب زناشویی و شروع افسردگی وجود دارد.

 

یکی دیگر از مطالعاتی که ما باور به مهم بودن آن داریم ارتباط بین نسلی افسردگی با مسئله خیانت زناشویی است . ما باور داریم کلنجار زیادی وجو دارد بین فهم چگونگی انتقال این مفاهیم از نسلی به نسل دیگر از طریق ژنتیک / یادگیری یا هردو .  یک خلأ بین تشخیص شروع افسردگی با خیانت به همسر ، و درمان افسردگی برای زوجینی که در حال درمان بر سر مسئله خیانت زناشویی هستند.

 

آیا این مطلب پیشنهاد دهنده این مسئله است که همسری که برای درمان افسردگی می رود-  باید نزد پزشک خانوادگی اش برای دریافت دارو درمانی برای درمان همزمان خیانت به همسر باشد ؟  آیا این بدان معناست که درمان تنش و مشکلات زناشویی باعث کاهش علائم افسردگی می شود ؟چنین  به نظر می رسد که هیچ شواهد تجربی در پژوهش حاضر روی زوج هایی که  بخاطر تنش ها و خیانت های زناشویی  درمان شده اند با افسردگی پیش یا پس از آن وجود ندارد .

 

جمعیت محدودی برای درمان همزمان زوج درمانی و افسردگی کمتر از حد واقعی معرفی شده اند . ( بلو و هارتنت – 2005 –  اولفسون و مارکوس – دروس و همکاران – 2002 ) تحقیقات بیشتری در این رابطه برای اثبات این نکته که آیا این مساله به تبعیضات فرهنگی بستگی دارد یا این مسئله بیانگر این است که جمعیت محدودی در مضیقه واقع شده و دسترسی کمتری به خدمات بیمه های بهداشتی داشته و در نتیجه درمان اختلالاتی نظیر افسردگی را دریافت نمی کنند ، باید انجام شود .

 

نتیجه گیری
در این مقاله ی مروری بر خیانت به همسر و افسردگی ، ما به رابطه ای واضح بین تبادلات همزمانی آن دو در یک یا هر دو زوجین پی بردیم .

 

نشان داده شده که زوج درمانی برای درمان افسردگی و خیانت به همسر به طور مجزا کارامد است . با اینکه شواهدی قوی مبنی بر همزمانی بروز خیانت به همسر و افسردگی وجود دارد ، تحقیقی جامع و کامل برای ارزیابی کارایی درمان این زوجین مورد نیاز است .