بچه ها خانه استاد اینجاست
ظاهرا جلسه مهمی به نظر میرسید. علاوه بر اولیا دانشآموزان و معلمان مدرسه، یكی از مسئولان ارشد دولتی كه فرزندش در آن مدرسه تحصیل میكرد، حضور داشت. جلسه روند جدی خود را طی میكرد. ناگهان توجه حاضران جلسه به پیرمرد لبوفروشی جلب شد كه از انتهای سالن، با چرخ مخصوص دورهگردیاش در حال وارد شدن است. من لبو دارم، لبوی شیرین… لوبیا،… جلسه به هم ریخت بعضیها شروع به اعتراض كردند: مگر اینجا خیابان است آقا؟ این چه وضعیه! پیرمرد به سخنانشان توجهی نكرد و به روی سن رفت و شروع به تكرار واژههایی كرد كه حرف «لام» در آنها وجود داشت و حرف لام را هم با غلظت خاصی تكرار میكرد. بعد از چند دقیقه استاد رو به همان مسئول ارشد حاضر در جلسه كرد و گفت: «من اینگونه درس میدهم» داستانی را كه خواندید مربوط به خاطرهای بود از زبان یكی از مسئولان سابق وزارت آموزش و پرورش در دهه 60 كه از مرحوم نیرزاده نقل كرد.
طعم شیرین تدریس
مرحوم سیدحسن نیرزاده ابداعكننده شیوه جدید تدریس عملی حروف الفبا، در سال 1307 و در محله پامنار تهران چشم به جهان گشود ولی هرگز نتوانست پدرش را كه فوت كرد، ببیند علیرغم تمام مشكلات خاص آن زمان و همچنین درد یتیمی، به سرعت تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان انتصاریه پامنار و سپس دارالفنون طی كرد و خیلی زود توانست به جرگه معلمان توانمند و متعهد بپیوندد. اما آن زمان كسی فكر نمیكرد این جوان فعال و بانشاط بتواند روشی ابداع كند كه بسیار موثرتر از روشهای سنتی و قدیمی آن زمان باشد.
استاد فعالیت تدریس خود را در سال 1332 آغاز كرد. سپس به مدرسه علوی و بعد هم «نیكان» آن زمان رفت، مدارس رفاه و زمان هم از دیگر مدارس آن زمان بود كه طعم شیرین تدریس به شیوه جدید مرحوم نیرزاده را چشیدند. طعمی كه شیرینیاش بعد از گذشت چند دهه هنوز در ذائقه آن مدارس وجود دارد.
شیوه جدید تدریس
شاید كمتر معلمی پیدا شود كه برای تدریس كلمه «آب» بیمقدمه لیوان آب را برداشته و محتویاتش را بر تخته سیاه بپاشد تا اینگونه كلمه آب و طرز نگارش آن در خاطر دانشآموزان جاودانه شود.
اما استاد بدون هیچ خجالت، ترس و واهمه نه تنها این كار را میكرد بلكه خودش در سر كلاس كدخدا میشد و در نقش اكبر آقا، آقا كمال و شعبانعلی با عصا، كلاه و لباس بلندش ظاهر میشد و به دانشآموزان نه فقط حروف الفبا كه درس اخلاق و جاودانگی میداد. درس تعهد و مردانگی و درس گذشت و مهربانی، اینگونه بود كه دانشآموزان در كلاسش الفبای زندگی میآموختند. استاد نه با حرف، بلكه با عمل به دانشآموزان میآموخت كه پای لنگ شعبان و كلاه كج كمال و لباس وصلهدار اكبر آقا عیب نیست. بلكه بدخلقی، گذشت نداشتن، جهل و نادانی عیب است كه جامعه را از پیشرفت و ترقی باز میدارد.
استاد هیچ وقت پایبند به مقررات خشك آموزشی نبود. ترس و دلهره در كلاس او جایی نداشت و كلاسش یكپارچه گوش، هوش و حواس و به معنای واقعی كلاس بود.
خودش میگفت به خاطر سختگیریهای زیاد معلمان تصمیم گرفته معلم شود. همیشه مداد گذاشتن معلمان لای دست دانشآموزان و تنبیه بدنی آنان و تكالیف بیبرنامه بعضی معلمان عذابش میداد و همینها باعث میشد تا آرام آرام در ذهنش روشی را بپروراند كه در آینده نزدیك روشی منحصر به فرد و بسیار موثر برای تدریس به حساب آید. روشی را كه پس از 30 سال تدریس در مدارس مختلف تهران توانست آن را عملی كند.
استاد هرگز معلمی را شغل نمیدانست بلكه كسوتی میپنداشت كه معلم میبایست در قالب آن كسوت به رسالتش كه همان آموزش به معنای واقعی بود عمل كند.
دعای مادر
مادر استاد در حقش دعا كرده و گفته بود: «حسن، الهی آنقدر معروف شوی كه مردم با انگشت تو را معرفی كنند» و چه خوب دعای مادر در حق فرزند مستجاب شد.
استاد آنقدر معروف شد كه اكنون پس از 24 سال كه از مرگش میگذرد، کسانی كه در اوایل دهه شصت نوجوان بودند خوب به یاد دارند كه چگونه استاد هر غروب چهارشنبه در تلویزیون برای آنها برنامه پخش میكرد و به آنها درس صداقت و مهربانی میداد.
اكنون پس از 24 سال اگر كسی جویای احوال استاد باشد میتواند او را در باغ طوطی شاهعبدالعظیم حسنی شهرری پیدا كند. آنجا از هر كسی بپرسد «خانه استاد كجاست» به او خواهند گفت. نه نیازی نیست بپرسد، سنگ مزارش خانه استاد را نمایان میسازد. مزاری كه روی سنگش حك شده است «بچهها خانه استاد اینجاست».
گردآوری : پایگاه اینترنتی تکناز