خاطره مهران از جنگ:
تازه وارد منطقه شده بودم، بهم گفتند چون بچه سد كرج هستی باید راننده قایقی كه از جفیر به سمت مجنون می رود بشوم.
كار اصلی ما رساندن مهمات و نیرو به جزیره بود. روز اول، كارمان
تاساعت 9 شب در منطقه طول كشید.
ماموریت جدیدمان رساندن سه تا از جنازه های شهدا به عقب بود. با عین الله جوانمردی به سمت عقب راه افتادیم . هوا تاریك بود و راستش خیلی می ترسیدیم كه راه را اشتباهی برویم و سر از منطقه عراقی ها در بیاوریم.
به همین دلیل مجبور شدیم شب را میان نیزارها تا صبح بمانیم و فردا صبح پشت سر یكی از قایق های خودی به سمت نیروهای ایرانی حركت كردیم.