د. ایمان استوار: با گفتن شهادتین انسان به مرز «اسلام» وارد میشود؛ ولی ایمان عقد قلبی است که دل آنچه بر زبان آورده، او کند و سپس به عمل و رفتار آراسته گرداند. در تفکیک این دو واژه، به قرآن بنگریم که چگونه عدهای از مسلمانان را که به خطا خود را مؤمن میپنداشتند، از جرگۀ مؤمنین خارج کرده، آنها را تنها مسلمان مینامد:
«قالَت العرابُ آمَنَّا قُل لَم تُؤمِنُوا و لکِن قُولُوا أَسلَمنَا و لَمَّا یدخُلُ الِایمانُ فِی قُلُوبِکُم؛ عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم، به آنها بگو، شما هنوز ایمان نیاوردهاید؛ بلکه بگوئید اسلام آوردهایم، چرا که هنوز ایمان در دل هایتان راه نیافته است».
آری، هنگامی که مسلمان به مرز ایمان پای نهاد، ایمان نیز مراحل و مراتبی دارد که تنها اشارهای اهل خرد را کافی است: «یا ایها الَّذِین آمَنُوا بِالله و رسُولِه؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید ایمان آورید» روشن است که این ها در مرحلهای از ایمان هستند، ولی خداوند آنها را به مراحلی فراتر از آن باز خوانده است».
درباره ایمان حضرت عباس(علیه السلام) به بیانی از امام صادق(علیه السلام) برمیخوریم که آن حضرت عموی خویش را این گونه ستودهاند: «کان العباس … صلب الایمان؛ عباس(علیه السلام) پیوسته مردی سخت ایمان بود». ایمان او نرم و انعطافپذیر نبود. ایمان او به مقام صلابت و پایداری رسیده بود. در این نوع ایمان، ثبات رأی و رفتار، خود را بیشتر نشان میدهد و اصلاً تزلزل و کژی دیده نمیشود. این ایمان سخت و محکم، چون کوهی برافراشته است که با هر تندبادی نلرزد.
درسی که میتوان گرفت:
در روایات برای شخص مؤمن ویژگیهایی را برشمردهاند که از جمله آنها است: « المؤمِن کالجَبَل الرّاسِخ لا یُحَرِّکُه العَواصِف؛ مؤمن چون کوهی برافراشته است که تندبادها آن را از جای نمیتواند برکند» این ویژگی عالم ربانی است. امام علی(علیه السلام) مردم را سه گروه وصف فرمود که تنها گروه اول آنان ایمان راسخ دارند. و عباس(علیه السلام) از زمره گروه اوّل است.
ه. تیز بینی و دور اندیشی: امام صادق(علیه السلام) دربارۀ عباس(علیه السلام) فرموده است: «کَانَ العَباسُ نافِذُ البَصِیرَة؛ عباس پیوسته (بیداری) تیزبین و دوراندیش بود» او به ظاهر امر چندان نمیکرد؛ بلکه بیشتر به عمق و باطن کار چشم دوخته بود. شاهد صحت سند و دلالت این حدیث، رفتار قمر بنی هاشم است که او را تا سرحد عصمت، رفعت بخشیده است.
صادق آل محمد(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:: «کان علمنا العباس بن علی، نافذ البصیرة؛ پیوسته عموی ما عباس پسر امام علی(علیه السلام) تیزبین و روشن ضمیر بود».
و. محافظت از جان امام(علیه السلام): در زیارت ناحیه مقدسه، عباس(علیه السلام) اینگونه معرفی شده است: «الفَادِی لَهُ الواقِی؛ آن عزیزی که خود را فدا کرد و همه تلاش خود را برای حفظ و نگهداری امامش به کار بست». این حالت زاییده معرفتی است که فرد در آن، امام را همه چیز خود میبیند. آری، در بینش قرآنی ما «النَّبِی أولی بِالمُؤمِنِین مِن أَنفُسِهم؛ پیامبر بر مؤمنین از جانشان مقدم است» جایگاه ویژهای دارد. در کلام شیعی اثبات شده است که امام و رسول در جمیع کمالات برابرند. پس مؤمنین باید با امام(علیه السلام) آنگونه رفتار کنند که با رسولالله(صلی الله علیه وآله) رفتار میکنند.
ز: جان باختگی در راه امام(علیه السلام): در زارت ناحیه آمده «المقطوعة یداه» حضرت عباس(علیه السلام) دو دست مبارکش در راه امامش قطع شد. در قرآن آمده: «یا ایها الذین آمنوا هَل اَدُلُکُم عَلی تِجارَةٍ تُنجِیکُم مِن عَذابٍ اَلِیم تُؤمِنُون بِالله و رَسُولِه و تُجاهِدُون فِی سَبِیل الله بِأموالِکُم و انفُسِکم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُون؛ ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی که از عذاب دردناک نجاتتان دهد راهنمائی کنم؟ آن، ایمان آوردن به خدا و رسول او و جهاد کردن در راه خدا با اموال و جانتان است» عباس(علیه السلام) اعضاء و جوارح خویش را به راه احیای اسلام نهاد. زائران کربلا به «کف العباس؛ محل افتادن دستان عباس» میروند و محل قطع شدن و دفن دستان آن حضرت را زیارت میکنند. آری، او از همه چیزش در این راه گذشت.
ح. دیانت در رفتار: تمام حرکات و سکنات انسان زنده و عاقل، بر بینش او استوار است. جهانبینی انسان، دنبالهروی و پایبندی به سلسلهای از بایدها و نبایدها را به همراه آورد. نمونۀ عالی تربیت مکتب اسلام را میتوان در رفتار مشخص و گفتار ویژه قمربنی هاشم به روشنی دید. عباس(علیه السلام) عصر عاشورا هنگام ورود به شریعه فرات از فرط عطش آب را به دهان نزدیک کرد؛ ناگاه به خود آمد، با شدت آب را بر آب ریخت و گفت: «تَا الله مَا هَذا فِعال دِینِی؛ به خدا قسم، این رفتار خوشاینددین من نیست» البته دین و دیانت، خود دارای مراتب گوناگون از کمالات است. اینگونه وفاداری و درک دینی ابوالفضل العباس(علیه السلام) گویای سیر و سلوک و مقام عالی او در عرفان دینی است.
ط. علم و یقین: بیشک کسی که در دامن علیمرتضی(علیه السلام) –باب مدینۀ نبی اکرم (صلی الله علیه وآله)- تربیت شود و پس از او تحت تعلیم امام حسن(علیه السلام) و سپس امام حسین(علیه السلام) باشد. در علو کمال علمی خواهد بود. در روایت آمده است: «ان العباس بن علی زق العلم زقا؛ عباس بن علی قبل از آنکه توان تحصیل علم بیابد، آنرا تغذیه کرده است». از این عبارت فهمیده میشود که علم او، برگرفته از تعلیمات مدرسهای نبوده، بلکه علمی الهی بوده است که علم رسمی تفاوت بسیار دارد. در کتاب کبریت احمر آمده: «ان العباس من اکابر و افاضل فقهاء اهل البیت بل انه عالم غیر متعلم؛ عباس از بزرگترین و فاضلترین فقیهان (عمق اندیش) اهل بیت است، بلکه او دانشمندی تعلیم نادیده است» در این سخن، اشارهای است به اینکه او از علم الهی لدنی برخوردار بود.
ل. صبر و شکیبایی: در صبح عاشورا، عباس(علیه السلام) برادران خود (عبدالله، جعفر، عثمان) را که همه از یک مادر (ام البنین) بودند فراخواند و گفت: «تُقَدِمُوا حَتَّی أَراکُم قد نَصحتُم لله و لِرسُوله فاِنَّه لا وَلَد لَکُم؛ (ای برادران) پیش افتید تا خیرخواهی شما را به خدا و رسول ببینم، زیرا شما فرزندی ندارید».
شاید هدف او از این درخواست، برخی از امور زیر باشد:
1. اینکه در راه احیای دین جوانان بر جوانانی که دارای زن و فرزند میباشند، تقدم دارند؛
2. کسب اطمینان برای حفظ اعتقادات و باورهای دینی برادران خود؛
3. درک حزن و صبر و شکیبایی کردن بیشتر بر مصائب که اجر صابرین یابد؛
4. ترغیب آنها برای درک شهادت؛
5. آموزش به دیگران که در راه امام و اهداف بلندش باید از خود و هر دلبستگی گذشت. «ابو حنیفه دینوری» میگوید: عباس فرمود: «جانم فدای همگی شما، از جای برخیزید و از آقای خود حمایت کنید تا در این راه جان بازید، پس برادران همگی بر جهاد پیشی گرفتند تا که به مقام شهادت نائل آمدند»؛
6. راهیابی به مقام انقطاع کامل، یکی از درخواستهای بلند و مهمی که در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی هب لی کمال النقطاع الیک؛ خدایا! کاملترین بریدگی از غیر خودت را به من عنایت کن». بنابراین، بهترین و برترین محبتها را باید به پای دوست ریخت که حضرت قمر بنی هاشم چنین کرد.