یكی از بیماران من، سیدمحمد امین كشفی بود كه توانست 62 كیلوگرم وزن كم كند، شاید بپرسید چگونه؟ اجازه بدهید موضوع را از زبان خودش جویا شویم من مثل غول بودم امین كشفی پیش از رژیم خود میگوید: از زندگی خسته شدهام، از خودم بدم میآید. هر جا میرم چپچپ نگاهم میكنند، همه دكتر میشن، نصیحتم میكنن. آخه من سیدمحمدامین كشفی 18 ساله كه هنوز خیلی آرزوها در سر دارم 140 كیلو وزنمه، دیگه قیافهام شده مثل غولهایی كه توی داستانهای بچههاست. دوستانم زنگ میزدن، بهم میگفتن امین میخواهیم بریم بیرون بیاییم دنبالت، اما همین كه چند قدم راه میرفتم، خسته میشدم. دیگه نفس كشیدن برایم داشت، خیلی سخت میشد، از دوستانم معذرتخواهی میكردم و برمیگشتم. حالا باید سوار تاكسی بشم كه برگردم خونمون. هنوز سوار تاكسی نشده، راننده از تو آیینه به من میگه آقا دو نفر حساب میكنم. ماشاا… چاقی، كمك فنرهای ماشینم خراب میشه. حالا كاشكی فقط همین بود اگه عقب نشسته باشم بغل دستیم زیرچشمی نگاه میكنه، اون مسافر جلویی هم به هر بهانهای كه شده بر میگرده عقب كه منو ببینه! میدونم وقتی من از ماشین پیاده میشدم، پشت سرم كلی حرف میزنن.
به همراه خانواده
وقتی یه جایی مهمونیم، اولین كسی كه بهونه میكنه كه من كار دارم نمیآیم، خودم هستم، آخه توی جمع كه باشم همه میخوان نصیحتم كنن. شبهای عید یادمه تمام دوستانم میرن بازار، هر لباسی كه بخوان، هر رنگی كه دوست دارن، هر شلواری كه شیك تره میخرن و عید رو باهاش خوش میگذرونن. اما من بدبخت چی؟ شب عید تازه باید بروم دنبال پارچه، اونم نه هر رنگی كه دلم بخواد، هر چی گیرم آمد، بعدش ببرم پیش خیاط، یك ساعت التماسش كنم كه آقا شب عید من هم میخواهم لباس نو داشته باشم.
خلاصه به هزار التماس و منت میدوزه، وقتی هم كه دوخت، لباس كه نمیشه، میشه یك گونی. عید 76 پسر خالههایم شلوارم را بر میداشتن و دوتایی میرفتن توی یك پاچهاش و مرا مسخره میكردن. چی میتونستم بهشون بگم، حق دارن.
خلاصه دیگر به آخر خط رسیدم، پیش چند تا دكتر رفتم. همشون گفتن: آقا امین نباید بخوری! رژیم بگیر تا لاغر بشی، دیگه هیچ راهی نداره. چند بار تصمیم گرفتم كه لاغر بشم. اما بعد از یك هفته، مگه میشد دیگر نخوری، بوی غذا آدم رو دیوونه میكنه. دیگه طاقت نمیآوردم و میرفتم سراغ غذا و میخوردم. تازه جبران اون یك هفته رو هم میكردم. اما این طور هم نمیشد. به خدا دیگه از نیش و كنایه مردم بدم اومده بود. همیشه دوست داشتم بمیرم و این حرفها رو گوش نكنم.
یه روز یكی از دوستای بابام به من گفت: در محل ما یه دكتری هست، توی 45 متری عمار یاسر به نام محمدصادق كرمانی، خیلیها تعریفش رو میكنن، بیا برات نوبت بگیرم و یه سری برو اونجا، ببین چی میگه. ما هم قبول كردیم. نوبت برای ما گرفت و ما هم رفتیم.
دكتر منو وزن كرد و به من گفت: شما 60 كیلو اضافه وزن داری، باید در مدت یك سال و دو ماه وزن خود را كم كنی. بعدش هم یك جلسه تغذیه برام گذاشت و حدود سه ساعت با من صحبت كرد. حرفهای خیلی جالبی زد بیشتر روی روانم كار كرد.هفته اول و دوم به حرفهای دكتر گوش دادم و حدود هفت كیلو وزن كم كردم، اما به خودم گفتم خدایا مگه میشه 60 كیلو وزن كم كنم، یك كیلو و دو كیلو كه نیست، بابا 60 كیلو وزن، سه تا گونی برنج 20 كیلویییه. خدایا كمكم كن.من كه تا چهار روز پیش اگه صبحانه و ناهار هم و شامم آماده نبود، غصه میخوردم اونم چه صبحانهای حتما كره و مربا، ناهار كم كمش دو دیس، شب هم چهار، پنج تا ساندویچ همبرگر یا برنج، حالا میبایست چیزی نمیخوردم.واقعا باید از دكتر محمدصادق كرمانی تشكر و از زحمتهای او قدردانی كنم، چون ایشان بودند كه من رو توی این مسیر انداختند. به همین ترتیب یك سال به سختی و زحمت زیاد گذشت. حالا من شدم پسری 19 ساله با 78 كیلو وزن، برای خودم شدم یه پارچه آقا، دیگه هر جا بخواهم با دوستانم میرم، سوار تاكسی كه میشم بهم نگاه نمیكنن، مهمونی كه دعوتیم، اولین كسی كه آمادهباش میده من هستم. تو مهمونی همونهایی كه دكتر میشدن فوری مییان به من میگن، حالا ما چه كار كنیم كه وزن كم كنیم حالا توی مهمونیها التماسم میكنن كه یه چیزی بخور، تا نمیری. امسال اولین عیدی بود كه هر چی دلم خواست، هر رنگی كه دوست داشتم و هر شلواری كه شیكتر بود، برای خودم خریدم.باور كنید تمام خونمون رو كنم آیینه. همش دوست دارم جلوی آیینه وایسم به خودم میگم چه كردی؟ خودت باور میكنی كه 60 كیلو وزن كم كردی؟ خالهام شیراز زندگی میكنه عید رفته بودیم شیراز، خاله از من رو میگرفت، میگفت این سیدامین نیست دروغ میگید. وقتی به قبل خودم فكر میكردم اعصابم خرد میشه. كاشكی گذشتهام از ذهنم پاك میشد. آخه جز بدبختی چیزی یادم نمییاد. درسته خیلی رنج كشیدم. ولی الان هزار بار خدا را شكر میكنم كه به من این اراده را داد كه بتونم چنین كاری رو بكنم.
به شما توصیه میكنم كه هیچ كاری غیرممكن نیست و بدانید كه خواستن، توانستن است.
كلیدهای كاهش وزن
چاقی یكی از بزرگترین خطرات قرن بیستویكم است اما برنامه كاهش سریع وزن از آن هم خطرناكتر است. این گفته دكتر امرسون، رییس گروه پزشكی نیویورك است. روشهای كاهش وزن، طرق مختلف دارد كه هر كدام در جای خود نیاز به توضیحات زیادی دارد.