چرا عبرت گرفتن از اشتباهات سخت است؟

چرا عبرت گرفتن از اشتباهات سخت است؟

 

گاهی ما واقعیات را به نوعی در ذهن خود تغییر می دهیم که گویا اصلا مرتکب هیچ اشتباهی نشده ایم.

 

همه ما می دانیم که درس گرفتن از اشتباهات، امری بسیار مهم است. اما در عمل، نمی توانیم به چنین گفته ای پایبند بمانیم. ذهنمان، در هر قدم به جنگ با ما می آید و می خواهد آن اشتباه را دوباره تکرار کنیم؛ اما با رویکرد و روشی صحیح، می توان به نرمی این رویه را تغییر داد.

 

گاهی ما واقعیات را به نوعی در ذهن خود تغییر می دهیم که گویا اصلا مرتکب هیچ اشتباهی نشده ایم. متاسفانه برای درک و درس گیری از یک اشتباه، ابتدا باید به انجام شدن آن اعتراف کنید. معمولا تمایلی به داشتن حس بد نداریم و به همین دلیل هم، چشمان خود را بر روی حقیقت می بندیم.

 

گاهی پول بسیاری را صرف خرید محصولی می کنیم که در نهایت نیز هیچ فایده ای برایمان ندارد. در اعماق وجود خود هم به خوبی می دانیم که آن وسیله به کارمان نخواهد آمد اما در نهایت خود را گول زده و پول را پرداخت و در نتیجه، مالک وسیله ای بی مصرف می شویم.

 

همین پروسه در هنگام انجام سایر اشتباهات، در مغز تکرار می گردد. مقدار بسیار زیادی شیرینی می خوریم و به خود می گوییم که اشکالی ندارد، به انرژی نیاز داریم؛ به شکل منظم ورزش نمی کنیم و به خود می گوییم که به استراحت نیاز داریم. دلیل به بن بست خوردن سایر پروژه ها هم این بوده که هنوز جامعه و یا تکنولوژی برای آنها آماده نیست.

 

خودمان را گول می زنیم چون نمی خواهیم احساس بدی داشته باشیم؛ حالت تدافعی به خود گرفته و در نهایت نیز بهترین بهانه را برای خود و دیگران تشریح می کنیم. خیلی از اوقات، ما حتی می تریسیم پیش خودمان اعتراف کنیم که اشتباه کرده ایم.

 

زمانی که اقداماتمان از طرف سایرین، کودکانه پنداشته می شوند، سخت می شود از آنها دفاع کرد. اما تا زمانی که به آنها به دقت نگاه نکنیم و ایراد کار را پیدا نکنیم، نمی توانیم درسی گرفته باشیم که باعث جلوگیری از تکرار مجددشان بشود. تعریفتان را از شکست تغییر داده و بدانید تنها فردی نیستید که شکست را تجربه می کنید. در این بهار نو، فرصتی وجود دارد تا بیشتر از هر زمان دیگری عزم خود را جزم نموده و برای داشتن زندگی بهتر، تلاشی دو چندان کنیم.

 

گاهی خود را قانع می کنیم که دلیل اشتباهات و به درستی انجام نگرفتن کاری، عوامل دیگر هستند. عواملی که در کار ما نیز دخالت دارند و وظیفه ی خود را به درستی انجام نمی دهند و ما نیز نمی توانیم کنترلی بر آنها داشته باشیم. در نهایت به جایی می رسیم که دوباره همان اتفاقات تکرار می شوند؛ ما برای خود سفسطه می کنیم.

 

فرض کنیم در یک هفته ی بسیار شلوغ کاری، پروژه ای به شما سپرده می شود و طبیعتا، نمی توانید سر وقت آن را تحویل دهید. هفته ی بعد دوباره پروژه ی کاریتان را دیر تحویل می دهید اما تفاوت اینجاست که در اصل هفته ی خیلی شلوغی هم نداشته اید؛ اینجاست که شروع به سفسطه بافی برای خود می کنید، پیش خودتان فکر می کنید که اوضاعم در خانه زیاد مرتب نبوده و درگیر مسائل مربوط به آن بوده ام. این ساختار در ذهن نهادینه می شود و باعث می گردد تا همواره اشتباهات تکرار گردند و هیچوقت نیز از آنها درس نگرفته و از تکرارشان جلوگیری نکنید.

 

راه درست این است که به تشریح هفته ی گذشته خود پرداخته و در حقیقت، مشکلی که باعث کندی شما می شود را بیابید. شاید بهتر است کارتان را کمی زودتر شروع کنید، شاید نباید در اینترنت وقت بگذارید، شاید بهتر است در صورت نیاز، از شخصی کمک بگیرید. اشتباهات، خودشان را تصحیح نخواهند کرد. شما باید آنها را تصحیح کنید.

 

به شکل ریشه ای مشکل را پیدا نمی کنیم

 

گاهی به وضوح مشکل کار خود را پیدا کرده و به اشتباهات خود نیز اعتراف می کنیم، اما در نهایت از آنها درسی نمی گیریم چون نمی دانیم چرا اتفاق افتاده اند. برای مثال، فرض کنید شخصی عادت بدی دارد که هیچ وقت نمی تواند سر وقت از خواب بیدار شود؛ این شخص می تواند آلارم های اسمارت فونش را هر پنج دقیقه تنظیم کند، اما عاقبت نیز سر وقت از خواب بیدار نمی شود. مشکل اصلی اینجاست که او عادت ندارد سر وقت به تخت خواب خود رفته و استراحت کند.

 

وقتی مرتکب اشتباه می شوید، تا جایی که ممکن است به عقب برگردید و ریشه ی اصلی بروز اشکال را پیدا کنید. در این پروسه، می توانید چند سوال نیز از خود بپرسید که در یافتن ریشه مشکل کمک خواهند کرد:

 

اگر این اشتباه روی نمی داد، کار به کجا می رسید؟
آیا تعداد بزرگی اشتباه کوچک باعث رخ دادن مشکلی بزرگ شد؟
آیا فرض های اولیه اشکال داشتند؟
آیا من برای حل مشکل،  به شکل درستی گام برداشته بودم؟
بار دیگر، در موقعیتی مشابه چه کار خواهم کرد؟

 

گاهی همه چیز را به زمان واگذار می کنیم؛ درست است که زمان می تواند بسیاری از زخم ها را درمان کند اما از سوی دیگر باعث می گردد تا جزئیات مهمی را نیز فراموش کنیم. شاید حالا به روابط کاری چند سال پیشتان با شخصی دیگر نگاه کنید و بگویید مشکل از سوی شریکتان بوده اما اگر به دقت اتفاقات آن دوران را زیر ذره بین قرار دهید، شاید بتوانید در خصوص رفتار خود و رویکردتان به موضوع، متوجه اشتباهاتی شوید.

 

هر چند وقت یک بار، به گذشته نگاه کرده و سعی نمایید اشتباهات خود را پیدا کنید؛ پس از گذشت زمان زیاد، سخت می توان به اشتباهات خود پی برد. احساس بر واقعیت غلبه می کند و ابری در برابر بینایی ما قرار گرفته که از قضاوت درست، جلوگیری خواهد کرد. پس تا دیر نشده به گذشته نگاه کنید، اگر اشتباهی را چند سال پیش مرتکب شده اید، به این معنی نیست که نمی توانید حالا از آن درس بگیرید.

 

دیدگاه دیگران برای ما مهم نیست

 

گاهی اوقات انسان نمی تواند خود، همه ی بار اشتباهاتش را کشیده و تمام آنها را درک کند. شاید بتوانید تمامشان را هم مرور کنید اما همچنان در تاریکی خواهید بود. گاهی اشکالات کار تا حدی در همه چیز ریشه دوانده اند که دیگر توسط شما قابل مشاهده نیستند. اگر کار شما تا اینجا پیش رفته، بهتر است از دیگران و افراد آگاه کمک بخواهید.

 

به این نکته نیز توجه کنید که درخواست کمک از سایرین، گارانتی کننده این موضوع نیست که ریشه ی مشکلات به زودی شناخته خواهند شد. Mark Shead در خصوص کمک گرفتن از دیگران در مورد اشتباهات می گوید:

 

تا زمانی که واقعا نظر دیگران برایتان مهم نباشد، از آنها کمک نخواهید. برای مثال، اگر شما از شغلتان اخراج شده اید و یکی از دوستان صمیمتان نیز در آن شرکت مشغول به کار و از جزئیات مربوط به اخراج شما نیز آگاه است، وقتی از او سوال می کنید و وی هم پاسخ شما را می دهد، بهتر است با او مخالفت نکنید. اگر با نظرش مخالفید، نظرتان را پیش خودتان نگه دارید؛ آن دوست، در اصل به شما لطف می کند و مشکل را می گوید، پس جایی برای گله ی بیشتر نیست. اگر هم احساس می کنید نظرشان بی ارزش است، مشکلی نیست، آن را صرفا در گوشه ی ذهنتان نگه دارید؛ موردی که الان بی اهمیت و بی معنی جلوه می کند، شاید سال دیگر به درد بخور باشد.

 

به یاد داشته باشید که درخواست کمک در این زمینه، نشانه ضعف نیست. در نهایت نیز اگر نمی توانید از دیگران درخواست کمک کنید، بهتر است خودتان از زوایای دیگر به موضوع نگریسته و خود را در مقام طرف مقابل بگذارید. بعضی اوقات ما مشکلات دیگران را بهتر می توانیم حل کنیم؛ پس فرض کنید مشکلی که با آن دست به گریبان هستید، برای یکی از دوستان اتفاق افتاده و وی از شما درخواست کمک می کند.

 

ما اصلا تلاش نمی کنیم!

 

بدتر از همیشه زمانیست که ما می دانیم اوضاع به خوبی پیش نمی روند و کارمان ایراد دارد، اما در نهایت هیچ تلاشی برای بهبود اوضاع نمی کنیم. پس از به بن بست رسیدن، تسلیم می شویم و شرع به غر زدن می کنیم. بهتر است به خود بیاییم؛ نباید خود را دست کم گرفته و تسلیم شویم، بهتر است پس از شنیدن زنگ خطر اول، به نوع رفتار خود نگریسه و سعی در بهبودشان کنیم. همه ی ما توانایی تغییر در نگرش و نوع تلاش خود را داریم. تنها کسی که در میان راه ایستاده و اجازه ی تغییر و بهبود را نمی دهد، خود شما هستید.

 

بهتر است توجیه کردن خود را کنار گذاشته و انتظار نداشته باشیم کارها به شکلی جادویی، به نحو احسن انجام شوند. در صورت بروز هر گونه مشکل، آن را به شکل دقیق مورد بررسی و ریشه یابی قرار دهید. زندگی به معنای تلاش کردن است.

 

همه ی ما اشتباه کرده ایم، پس در صورت انجام دادنشان، نباید احساس شرمندگی به شما دست دهد؛ اشتباهات را مزه مزه کرده و راهی بیابید تا از آنها درس گیرید. اشتباهات شما، تجربه های با ارزشتان برای روزهای آینده هستند.

 

 

تهیه و تنظیم : مجله تکناز