.
.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
.
.
از عرش برین همیشه تا دامن خاک
پیوسته رسد سروشی از قادر پاک
کای مایه امید دو عالم احمد
لولک لما خلقت الافلاک
.
.
مهر را روشنی از روی تو افروختن است
ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است
گُل به پیش گُل رخسار تو ای رشک بِهشت
همچو خاری است که شایسته آن سوختن است
.
.
از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
.
.
هنگامه عید است و پر است از برکات
آمد ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خُلق خوشش ز صدق و ایمان صلوات