این خانم را در یک مهمانی دیدم. سال ها مهماندار هواپیما بوده و چهره خوبی داشت اما براساس وسواس درباره اینکه پیر می شود و دلش می خواهد جوان و زیبا بماند، تصمیم می گیرد صورتش را جراحی کند. متاسفانه پزشک زیر پوستش سیلیکون تزریق می کند واین سیلیکون مرتب ورم می کندواین خانم مجبور به جراحی های متعدد می شود تا اینکه دیگر صورتش کج می ماندو تغییر شکل پیدا می کند.
ما به این خانم قول داده بودیم تصویر او را در لانگ شات نشان دهیم تا صورتش دیده نشود. در مهمانی گفتم می آیی مصاحبه کنی؟ گفت نه، من حتی در مهمانی ها عکس هم نمی گیرم.
به هر حال این خانم در برنامه حاضر شدو ما همه همه قرارمان را رعایت کردیم و روی صورتشان فوم زدیم و از زاویه لانگ شات نشانش دادیم اما بعد از برنامه این خانم رفته بود سوپرمارکت محله شان و او را شناخته بودند. وقتی تعریف کرد که بعضی از مردم او را شناخته اند، من گفتم ما همه قرارهایمان را رعایت کردیم ولی آن خانم گفت اتفاقات ناراحت نیستم که شناخته شدم. گفت چندین سال خودم را از فامیل پنهان کرده بودم ولی الان راحت شدم. یک بار همه چیز را گفتم و راحت شدم.