این نه ماه، هولناك ترین ایام زندگیم بوده اند.
اما درباره دهمین ماه، بهتر است از آن حرفی زده نشود.
هر چند بیش از صد سال از زمان نگارش این جمله می گذرد اما حاملگی همچنان یكی از متناقض ترین حس هایی است كه زنان سراسر جهان تجربه می كنند.
گروهی از انها كه از زن بودن خود رضایت درونی دارند بارداری را چون امری طبیعی می پذیرند و احساس سرور می كنند اما برای عده ای از زنان این گونه نیست.
جامعه مردسالار، مخصوصا جوامعی چون ایران، به زن به مثابه شی می نگرد و آن را چون انسانی مستقل به حساب نمی آورد.
گروهی از زنان كه به آگاهی اجتماعی دست یافته و از این تبعیض ها رنج میبرند بارداری و تولید مثل را صرفا عملی در جهت تامین نیازهای این جامعه میدانند و نسبت به آن احساس خوشایندی ندارند.
این ناخوشایندی ممكن است خاستگاه های دیگری نیز داشته باشد.
« زنانی كه عمیقا طناز و دلربا هستند و اساسا خود را چون شیئی اروتیك در نظر میگیرند و خود را در زیبایی پیكرشان دوست دارند از اینكه می بینند تغییر شكل می دهند، زشت میشوند، ناتوان از برانگیختن میل و هوس میشوند رنج می برند.
آبستنی چون جشن یا غنایی در نظرشان جلوه نمی كند بلكه كاهش «من» خودشان به نظر میرسد.»
به نظر دوبووار بارداری، ماجرای غم انگیزی است كه در زن بین خودش و خودش صورت می گیرد؛ زن آن را چون غنا و در عین حال به مثابه نقص عضو پیدا كردن در نظر می گیرد؛ جنین قسمتی از پیكر اوست و نیز انگلی است كه از او بهره برداری می كند.
جنین تمامی آینده را در خود خلاصه می كند و زن با حمل آن خود را چون دنیا وسیع و گسترده مییابد؛ اما همین غنا او را هیچ می كند.
زن احساس می كند كه دیگر هیچ است.
دیری نمی گذرد كه وجودی تازه آشكار خواهد شد و هستی خود را توجیه خواهد كرد.
به نظر او كه جزو مهمترین نظریه پردازان فمینیسم است، زنانی هم وجود دارند كه شادی های بارداری و شیردادن برایشان به قدری شدید است كه انها می خواهند به نحوی بی پایان آن را تكرار كنند.
به محض اینكه كودك از شیر گرفته شد انها خود را محروم احساس می كنند.
این زنها كه بیشتر تخم گذار هستند نه مادر، حریصانه به دنبال آن می گردند كه آزادی خود را به نفع تنشان وانهند:
به نظرشان چنین میرسد كه باروری انفعالی جسم، هستی انها را توجیه كرده است.
موضع گیری های دوبووار امروز مانند روزی كه انتشارات گالیمار جنس دوم را منتشر كرد یكسره مورد قبول و پذیرش قرار نمی گیرند.
برخی فمینیستها دوبووار را مورد نقد قرار میدهند.
اساس نظریه او این بود كه « زن، زن زاده نمیشود. زن میشود.» فمینیستها میگویند بین این امر كه زن بودن یك ساخت اجتماعی است و این بحث كه زنان باید به طور فردی برای رهایی از موقعیتشان تلاش كنند تضادی بنیادی وجود دارد.
جان بالبی در سال 1953 كتابی نوشت با عنوان : «مراقبت از كودك و بالندگی عشق».
هسته اصلی این اثر بر اهمیت ماندن كودكان در منزل و نزد مادر تاكید داشت.
نظریه پردازان فمینیست به این ایدئولوژی تاختند زیرا این نظر را تقویت می كرد كه فقط مادر باید مسئول مراقبت از كودك باشد.
در حالی كه جنبش آزادی زنان به طور مستمر نشان داده است كه مسئولیت مراقبت از كودك یكی از دلایل فرودستی زنان است.
شولامیث فایرستون در همین رابطه مطرح می كند كه از طریق حذف مسئولیت جسمی و روحی زنان در امر بازتولید و اجتماعی كردن مراقبت از كودكان می توان بر دشواری جسمانی ناشی از این كار فائق آمد.
جولیت میچل در «جایگاه طبقاتی زن» «1971 » بر اهمیت این نكته تاكید می كند كه از ایدئولوژی اجتماعی كردن كودكان و تقدس اجتماعی مادری باید ابهام زدایی كرد.
او می گوید به بارداری و بزرگ كردن كودكان باید همانند جایگزینی برای كار دستمزدی نگریست.
این نظریه ها در كشورهای خاستگاه خود نیز تمام و كمال اجرا نمیشوند. هنوز كارفرمایان استخدام كارگران مرد را در اولویت قرار میدهند زیرا حوصله مربوط به رتق و فتق امور كاری زنی را ندارند كه باردار میشود و طبق قانون كار استحقاق استفاده از مرخصی زایمان دارد.
نظر غالبی در جامعه وجود دارد كه زنان باردار نسبت به سایر همكاران خود كارایی كمتری دارند و بنابراین از استخدام انها یا تمدید قراردادشان سر باز زده میشود.
«استفانی گرت» در كتاب جامعه شناسی جنسیت در بخش «گوناگونی های فرهنگی در نقش پدر و مادر» می پرسد:
آیا چنانكه بسیاری می پندارند، « غریزه مادری» وجود دارد؟
بسیاری نویسندگان جدید فرضیات پارسونز، باول بی و سایرین را در این باره مورد تردید قرار داده اند.
بدنیتر «*» معتقد است واقعیات بیولوژیك مادری می تواند در فرهنگهای مختلف به شیوه های مختلف تفسیر شود.
در برخی جوامع مادری به معنای نقشی اجتماعی است كه بر ارتباط نزدیك مادر و فرزند تاكید دارد و با ایدئولوژی غریزه ی مادری توجیه میشود.
در این وضعیت بارداری، همچون مادری، حالتی است كه مشاركت زنان را در سایر فعالیتها محدود می كند؛ در حقیقت ممكن است با زن باردار چنان رفتار كنند كه گویی بیمار است.
در بسیاری فرهنگها بارداری و مادری تغییر چندانی در سبك زندگی معمول زن نمی دهد.
زن تا لحظه ی زایمان به كار ادامه می دهد و پس از آن هم به زودی كار را از سر می گیرد.
اما در همه ی ی جوامع این گونه نیست.
بخصوص امروزه كه با گسترش شهرنشینی و افزایش هزینه های زندگی، نیاز به كاركردن زن و مرد در خانواده الزامی است و درآمد زن بخش مهمی از درآمد خانواده را تامین می كند.
در چنین شرایطی معمولاً از بارداری زنان به مثابه اتفاقی بسیار خوشایند استقبال نمی شود و بیشتر آن را به حساب تقدیرگرایی می گذارند.
چون سختی های ماه های آخر بارداری و 6 ماه نخست زندگی كودك مادر را تا حد قابل توجهی از سایر فعالیتهای شغلی و اجتماعیش منفك می كند و این به سود خانواده نیست.
به هر روی از منظر فمینسم زنان باید بر بدن خود تملك كامل داشته باشند و هیچ چیز نباید آزادی های انها را در این مورد محدود كند.
تصمیم برای باردار شدن یا نشدن تصمیمی است كه در نهایت باید از سوی خود زن اتخاذ شود چون اوست كه ناچار میشود پیامد های آن را هم به عهده گیرد.
پیامدهایی كه گاه ممكن است به فقر و از دست دادن شغل منجر شود و گاهی هم ممكن است به در آغوش گرفتن نوزادی شیرین و فارغ از مسئولیتهای جانبی بینجامد
پایگاه فرهنگی هنری تکناز