اشاره:
«حاج حسین سلیمانی» از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. خاطرات وی كه در سال 1387 از سوی مركز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است حاوی نكات جالبی از زندگی آن بزرگمرد تاریخ معاصر جهان است. گوشهای از این خاطرات كه مربوط به روزهای آخر است در چند قسمت به شما تقدیم میشود:
* اقدامات بعد از فوت امام (ره)
ساعت 1:30 نیمهشب، قسمت بیرونی منزل محقر حضرت امام را كه ملاقات داخلی ، خارجی و خصوصی امام در خلال سالیان متمادی پس از پیروزی انقلاب در آن صورت می گرفت و مبدا تمام تصمیمگیریها و هدایتگریهای انقلاب بود، برای تغسیل امام مهیا كردند. این منزل بیآلایش ،همواره، موجب شگفتی مهمانان به خصوص مهمان های خارجی را فراهم می ساخت . وزیر امور خارجی شوروی كه به ایران آمده بود متحیر شده بود، متحیر شده و مدام به در و دیوار منزل نگاه می كرد كه آیا امام در اینجا ساكن است و تمام بر نامه ریزی های كلان نظام را در اینجا میدهد!
برای غسل دادن امام، دو تخت آوردند ؛ یكی برای شستشو و یكی برای كفن كردن. پیكر امام را از بیمارستان اختصاصی امام به روی تخت مخصوص تغسیل انتقال دادیم. حدود بیست نفر آنجا جمع بودند حاج احمد آقا بالای پله ی ورودی ایستادند و گفتند: «همه بروند بیرون تا ما بتوانیم كارمان را انجام دهیم». بعد به من گفتند: «فلانی شما پشت در بایست تا كسی داخل نشود».
تنها آقایان توسلی، صانعی، انصاری كرمانی، امام جمارانی، سید حسن آقا (فرزند حاج احمد آقا)، مسیح بروجردی(نوهی حضرت امام) و یكی ، دو تای دیگر كه در حال حاضر اسم آنان را به خاطرندارم باقی ماندند.
خانواده حضرت امام ونیز آقایان هاشمی و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در این مرحله حضور نداشتند. ظاهراً در حدود ساعت دوازده و یك بعد از نیمه شب آن دو بزرگوار برای برنامه ریزی كارهای كه عهدهدار آن بودند ،رفتند . حتی آقایان:میر حسین موسوی و اردبیلی هم آنجا نبودند.تنها برخی از نمایندگان مجلس و اعضای دفتر امام همچون آقای میریان،بهاءالدینی ،سید محمد هاشمی و فراهانی حضور داشتند.
مسؤولیت شستوشوی امام با «حاج عیسی» خدمتگزار معروف و زحمتكش امام بود. آقای توسلی مسئول نیت كردن غسل و مراسم تشریفات مربوط به آن بود . غسل دادن شروع شد و تمام مراحل شرعی و دینی را یك به یك انجام دادند .
در ابتدا قرار نبود از مراحل شستوشو فیلم برداری صورت گیرد. ولی در ادامه ی كار آقای انصاری كرمانی صحبتی را با مرحوم حاج سید احمد آقا انجام دادند و ایشان قبول كردند كه فیلمبرداری صورت گیرد؛ ولی دستگاه فیلمبرداری وقتی آماده شد كه شستوشو انجام شده و زمان كفن كردن فرا رسیده بود. دوربین، تنها چند دقیقه از مراسم تكفین را ثبت كرد.
بدن امام را از روی تخت اول به تخت دوم انتقال دادند و كفنپیچ كردند. تمام آقایان بالای سر امام ایستاده بودند و مراسم بستن كفن ها انجام شد .
در لحظات آخر حاج احمد آقا گفتند: «صبر كنید كه من می خواهم آخرین دیدارم را با آقا داشته باشم».
بالای سر امام آمدند و سرشان را به پیشانی امام گذاشتند، و زمزمههایی كردند كه شنیده نمیشد و چند ثانیه به همان حال باقی ماندند. طبعا این صحنه با آنچه كه تلویزیون پخش كرد كه حاج احمد آقا بعد از فوت امام بالای پیكر امام بودند، فرق دارد . چون ترسیم آن لحظه كار مشكلی است و تن انسان را میلرزاند.
بعد از اتمام مراسم تكفین، افراد كنار بدن امام ایستادند و این صحنه هم فیلمبرداری شد. بعد از آن جنازه به سردخانهای كه در آن محیط وجود داشت، منتقل شد و تا صبح روز بعد در آنجا باقی ماند . گاهی اوقات اعضای دفتر و برادران سپاه، پشت در بستهی سردخانه میرفتند و قرآن میخواندند. بدن امام حدود 4 ساعت در یخچال بود.
قبل از اینكه اخبار هفت صبح رادیو خبر ارتحال امام را اعلام كند، آقای انصاری جایگاه شیشهای مخصوص قرار دادن بدن را در مصلای تهران مهیا كرده بود. این طرح كه بدن امام در محفظهی شیشهای قرار گیرد تا مردم تا مردم با آن وداع كنند، از حاج احمد آقا و اجرایش با آقای انصاری بود. به خاطر دارم كه مرحوم حاج احمد آقا ابراز كرد كه ما مایل نیستیم كه پیكر امام، فورا دفن شود و خوب است طوری برنامه بریزیم كه جسم ایشان حدود 24 ساعت در جایی قرار گیرد كه مردم بتوانند بیایند و با ایشان وداع كنند.
ساعت شش صبح به اتفاق آقایان توسلی، صانعی، رسولی ،انصاری، مسیح بروجردی و آقا سید حسن، جنازهی امام را داخل یك دستگاه ماشین "هایس استیشن " قرار دادیم. بنده اسلحه به دست در كنار پیكر امام در ماشین بودم. در این حال به سمت مصلا حركت كردیم.
آقای انصاری به عنوان هماهنگكننده در ماشینی در جلو حركت می كرد و ما هم در پی ایشان می رفتیم . اعلام شده بود كه پیكر امام چند ساعت قبل از دفن، در مصلا قرار می گیرد تا مردم با آن تودیع كنند . در بین راه مردم عزا دار و سیاه پوش را می دیدم كه دسته دسته به سمت مصلا در حركت اند . هرچه به مصلا نزدیك تر می شدیم، به حجم جمعیت افزوده می شد و ما كند تر می توانستیم پیش برویم. در نزدیكی مصلا راه ها را بسته بودند و ماشین ها را جلو تر راه نمی دادند . داخل محوطه ی مصلا شدیم پرده های ماشین هایس را پایین كشیده بودیم و داخل ماشین پیدا نبود . از لا به لای جمعیت می گذشتیم . ماشین شانه به شانه ی جمعیت حركت می كرد . مردم شعار می دادند و به سرو سینه می زدند و عزاداری می كردند و خبر نداشتند كه ماشینی كه از كنار آنها می گذرد، حامل پیكر امام است !
آقای توسلی و آقای رسولی در جلوی ماشین نشسته بودند و بنده و آقای مسیح بروجردی و آقای سید حسن درعقب ماشین و كنار جنازهی امام بودیم . راننده ی ماشین «آقای سید محمد هاشمی» از برادران سپاهی بود .
مدت زیادی طول كشید تا مسیر را طی كردیم. در داخل مصلا وضعیت بدتر و حجم جمعیت بسیار زیاد بود. به جایگاهی كه برای امام تدارك شده بود نزدیك شدیم . محوطه را به وسیله ی كانتینر حصاركشی كرده بودند و داخل محوطه خلوت بود. به طرف جایگاه مخصوصی كه برای امام در نظر گرفته بودند رفتیم . یخچال و سرد خانه ای با محفظه ی شیشه ای ساخته بودند كه قرار بود پیكر امام را در آن قرار گیرد . یك وسیله ی بالا بر هم قرار بود جنازه ی امام را بالا ببرد و بعد روی دست به داخل محفظه ی شیشه ای برده شود. ساخت یخچال مزبور را ظاهرا به شركت مزبور سفارش داده بودند .ظرف 24 ساعت طرح یخچال را داده بودند و عملی شده بود .
به هر تقدیری جنازه را به داخل آن محفظه انتقال دادیم و بعد به سمت جماران برگشتیم .
مجددا با حاج سید احمد خمینی از جماران با هلیكوپتر به مصلا رفتیم. گفتنی است در جماران محوطهی بازی متعلق به نیروی هوایی بود كه برای نشست و برخاست هلی كوپتر در نظر گرفته شده بود. حدود بیست دقیقه با هلی كوپتر از مصلا و مكان استقرار جنازهی امام بازدید كردیم و دوباره به جماران برگشتیم.
* آیت الله گلپایگانی و نماز بر پیكر امام (ره)
برای خواندن نماز بر پیكر امام، مرحوم آیت الله گلپایگانی در گرفته شدند. حاج احمد آقا با آقای جواد گلپایگانی فرزند آیت الله گلپایگانی هماهنگی های لازم را به عمل آوردند. آقا جواد در تلفن ابراز كرده بود: «به چه كیفیت و با چه وسیله ای می خواهید آقا (یعنی آیتالله گلپایگانی) را به تهران ببرید؟ یك وقت خدای نكرده مبادا مشكلی پیش بیاید»! ظاهراً منظورشان مشكل مسائل امنیتی بود و نیز نقص فنی وسیله و مانند آن بود. حاج احمد آقا گفته بود: «من ماشین خود امام و محافظ های ایشان را برای این منظور میفرستم. تمام امكانات مهیاست و از این بابت مشكلی نیست».
قرار شد بعد از ظهر روز قبل از اقامهی نماز، بنده به قم بروم و به اتفاق دیگر برادران همراه با محافظ ، آیت الله گلپایگانی را به تهران بیاورم. ماشین ضد گلولهای برای این منظور در نظر گرفته شد كه مخصوص حضرت امام بود و وزارت خارجه در اختیار امام گذاشته بود تا اگر قرار شد مرحوم امام روزی به جایی بروند، از این وسیله استفاده كنند . هیچگاه هم امام سوار این ماشین نشدند و معمولا حاج احمد آقا از آن ماشین استفاده می كردند.
به هر تقدیر به قم رفتیم . از پیش بیت آیت الله گلپایگانی خبردار بودند و ایشان در ساعتی از پیش تعیین شده سوار ماشین شدند. در داخل ماشین مرحوم آیت الله گلپایگانی، آیت الله صافی و آقا جواد فرزند آیت الله گلپایگانی بودند در ماشین دیگر هم كه برای اسكورت در نظر گرفته شده بود . نزدیكان بیت و اعضای دفتر آقای گلپایگانی سوار شدند و به سمت تهران حركت كردیم. در مسیر هم مدام با تهران ارتباط مستقیم داشتیم. من رانندگی ماشین را به عهده داشتم و از داخل آینهی جلوی ماشین دیدم كه آقای گلپایگانی عمامهشان را از سر برداشتند و روی صندلی كنار دستشان گذاشتند. در مسیر كه میرفتیم، به بیان خاطراتی از حضرت امام پرداختند . یك جا قریب به این مضموم فرمودند: «ایشان اسلام را احیا كرد. اسلام را در ایران زنده كرد و زحمات زیادی كشید». در خلال گفتن این جملات، صدایشان می لرزید و میگریستند. معلوم بود كه خیلی به امام ارادت و علاقه دارند.
وقتی كه به جماران رسیدیم، منزل آقای رسولی محلاتی در كنار دفتر و بیت امام برای استراحت آقای گلپایگانی تدارك دیده بودند. شب را هم در همان جا اقامت كردند.
روز بعد 7 صبح، به اتفاق حاج احمد آقا و مرحوم آیت الله گلپایگانی سوار ماشین شدیم و به طرف مصلا حركت كردیم . در ماشین نفر سومی هم نشسته بود كه آیت الله صافی بود. بقیه ـ حتی آقا جواد گلپایگانی – در ماشینهای دیگر در ستون اسكورت بودند .
مسیر خاصی را برای حركت ماشین ما آماده كرده بودند كه از همان مسیر عبور كردیم تا جایی كه قرار بود نماز در آنجا اقامه شود، پیش رفتیم. جنازهی امام را از قبل از داخل محفظهی شیشهای مخصوص خارج كرده و درون ماشین یخچالدار مخصوص قرار داده بودند .
ماشین حامل پیكر امام به نقطه ای از مصلا كه بنا بود در آنجا بر بدن امام نماز خوانده شود، آمد و دقایقی بعد نماز به امامت مرحوم آیت الله گلپایگانی برگزار شد كه صحنهی مربوط به آن را در تلویزیون به نمایش گذاشتند. تمام شخصیتها در این نماز حاضر بودند. سران برخی از ممالك اسلامی هم به عنوان میهمان در این مراسم شركت داشتند. حضرت آیت الله خامنهای رییس جمهور وقت و آقای هاشمی رییس مجلس شورای اسلامی نیز در صف اول حاضر بودند .
جمعیت چه در حین نماز و چه بعد از آن هجوم آورد و افراد مایل بودند جلو بیایند و بدن امام را از نزدیك ببینند. فشار عجیبی از سوی جمعیت به قسمتهای جلو وارد می شد . از قبل چند ردیف مانع برای كنترل جمعیت تعبیه كرده بودند . از افراد خاصی هم برای حفظ امنیت و حفاظت مراسم دعوت به عمل آورده بودند؛برای مثال از انجمن های اسلامی تهران و ستاد ائمه ی جمعه و ستاد بر گزاری مراسم نماز جمعه . هر كدام از این گروه ها برای حفظ مراسم و كمك به حفاظت سپاه بر نامه هایی داشتند؛ ولی شوق اشتیاق مردم به حدی بود كه هیچ كس در بند آداب و ترتیب نبود . به یاد دارم كه اتوبوس ها و كانتكس های دو طبقه به عنوان حصار، دور تا دور آن محوطه شانه به شانه ی هم پارك كرده بودند تا هجوم جمعیت را كنترل كند؛ ولی سیل جمعیت را می دیدیم كه از بالای ماشین ها پایین می پرند و اصلا هم به فكر ارتفاع سه چهار متری ماشین ها و كانتكس ها نبودند . نمی دانم از آن سو چگونه از این ارتفاع بالا می رفتند و از این سو با كدام جرات پایین می پریدند ! تنها چیزی كه مسئله را حل می كرد عشق مردم به امام بود.
در نزدیكی جای كه پیكر امام روی زمین بود هجوم جمعیت بیداد می كرد. حتی شخصیت های درجه یك هم درآن حال در پی آن بودند كه جلو بروند و دستی به پیكر امام بزنند و خود را با آن تبرك كنند . قدری بعد پیكر امام را به ماشین منتقل و از آنجا دور كردند تا در مسیرهای تعیین شده به سمت بهشت زهرا تشییع كنند. ظاهرا اكثر مردم متوجه ی انتقال پیكر امام نشده و فكر می كردند كه بدن هنوز همان مكانی است كه برای نماز بر زمین گذاشته اند. لذا هجوم بی وقفه ادامه داشت .
ماشین حامل پیكر امام دور می شد . از این دست ماشین ها چند نوع شبیه هم مهیا كرده بودند و قرا ر بود یكی از آنها حامل پیكر امام و بقیه برای رد گم كردن باشد. با این وصف آن روز موفق به تشییع پیكر امام نشدند .
در آن حال بنده در پی آن بودم كه حاج احمد آقا و آیت الله گلپایگانی را از شلوغی دور كنم. آن دو بزرگوار را به كنار دیواری بردم و نشستیم تا قدری استراحت كنیم. هوا بسیار گرم بود و آقایان از صبح تا آنموقع درگیر سرو صدا و شلوغی و هجوم جمعیت بودند و حسابی كلافه شده بودند. آقای محسن رضایی هم در آن شرایط در كنار ما بودند.
قدری آنجا ماندیم و دیدیم نتیجهبخش نیست و هجوم كمتر نمی شود و راه گریز نیست. بنده و برادران سپاه و نیروی حفاظت، دست در دست یكدیگر دیوار گوشتی درست كرده و از آقای گلپایگانی و حاج احمد آقا مراقبت می كردیم. در این حال حاج احمد آقا رو كردند به آیت الله گلپایگانی و گفتند: «بهتر است من از یك سمت بروم و شما از سمت دیگر تا از این مخمصه خلاص شویم». بعد رو كردند به من كه: «حسین آقا! شما كنار آقای گلپایگانی باشید و ایشان را از اینجا خارج كنید و هر جا خواستند ببرید». آقای محسن رضایی به حاج احمد آقا گفتند: «من هم شما را میبرم».
تعدادی از برادران حفاظت، آقای محسن رضایی و حاج احمد آقا را در بر گرفتند و از یك سو رفتند و طبعاً بخشی از جمعیت كه به سمت احمد آقا هجوم می آوردند، به سمت حركت ایشان متمایل شدند و فشار روی آیت الله گلپایگانی كاهش یافت . من هم به كمك تنی چند از بچه ها حفاظت ،دست ها را به هم حلقه كردیم و آقای گلپایگانی را در میان گرفتیم.
در آن گیرو داد معلوم نبود كه آیت الله صافی در كدام سمت و سو است و سیل جمعیت ایشان را به كدام سمت برده است آیت الله گلپایگانی نگران آقای صافی بودند و گفتند: «اگر ممكن است خبری از ایشان بیاورید كه كجا هستند؟» ما از طریق بیسیمی كه در اختیارمان بود كسب خبر كردیم . خبر رسید كه ایشان به یكی از پاسگاههای نیروی انتظامی منتقل شدهاند و آنجا هستند.
در آن حال به آیت الله گلپایگانی عرض كردم بلكه بتوانیم سوار ماشین شویم. فشار جمعیت طبعاً اجازه نمیداد كه به ماشین مورد نظر سوار شویم. حتی حاج آقا جواد و حاج آقا باقر ـ فرزندان آیت الله گلپایگانی ـ را لابهلای جمعیت میدیدیم و نزدیك ما بودند؛ ولی جمعیت انبوهی كه بین ما حایل بود نمیگذاشت، با هم تلاقی كنیم . فشار و هجوم جمعیت باعث شد كه چند بار عصای آیت الله گلپایگانی از دستشان افتاد و كفشهایشان از پایشان در آمد و حتی عمامه از سرشان افتاد .
از كنار دیواری كه در جوار آن پناه گرفته بودیم ، چند متر دور شدیم و وارد یك محوطهی باز در مصلا شدیم . وضع بدتر شد و جمعیت بیشتر به ما و آیت الله گلپایگانی فشار می آورد .
قدری آن سوتر یك وسیلهی نقلیه متعلق به كمیتهی انقلاب اسلامی پارك كرده بود. من به نظرم رسید كه بهترین كار این است كه آیت الله گلپایگانی را به آن وسیله برسانیم و سوار كنیم. با هر مكافات و سختی كه بود پیش رفتیم و به ماشین رسیدیم. رانندهی ماشین معلوم نبود كجاست؟ او را صدا كردیم. قدری بعد راننده پیدا شد و در ماشین را باز كرد. آقای گلپایگانی را سوار كردیم. ظاهرا آقا جواد هم خود را به ما رساند و سوار شدند.
به راننده ی ماشین گفتیم حركت كند. خودرو كمیته با هزار زحمت از جا كنده و از لابه لای جمعیت خارج شد و خودش را به خیابان رساند. بر خلاف مسیر جمعیت، بیهدف در عباس آباد تهران و خیابان شهید بهشتی میراندیم. در آن منطقه دنبال خانه ا ی بودم كه درش باز باشد و آیت الله گلپایگانی در آن نفسی تازه و استراحت كنند. ما هم بلكه برویم ماشین خودمان را بیاوریم و آقا را سوار كنیم .
در هیچ خانهی باز نبود به نظر میرسید كه همهی مردم در خیابان هستند. قدری پیش رفتیم و در نهایت دیدیم مقابل خانهای، پیرمردی كه ظاهرا دستش شكسته بود روی صندلی نشسته است و پیرزنی هم در كنار اوست. ماشین را در كناری پارك كردیم. آیت الله گلپایگانی را به آن دو كهنسال، معرفی كردیم. با اشتیاق و روی گشاده ما را به درون خانه شان راهنمایی كردند. با آنكه برایشان سخت بود، فرشی در حیاط پهن كردند. آقای گلپایگانی روی آن نشستند بعد برای ما شیر و هندوانه و آب خنك آوردند و پذیرایی مفصلی كردند. خودشان هم خیلی خوشحال بودند. فرزندان آیت الله گلپایگانی (آقا باقر و آقا جواد) به همراه تنی چند از نیروهای حفاظت كه با ما بودند، نزد آقای گلپایگانی در آنجا ماندند و بنده دوباره به مصلا بازگشتم تا ماشین ضد گلولهی امام را با خود بیاورم. دیگر از ستون اسكورت خبری نبود و همه متفرق شده بودند.
با زحمت بسیار ماشین امام را به منزل محل استقرار آیت الله گلپایگانی آوردم. خدمت شان عرض كردم كه كجا تشریف می برید ؟ فرمودند: «قم»!
آقا و همراهانشان را سوار كردیم و حركت كردیم . مسیری را از بیرون تهران انتخاب كردیم. میدانستم كه از تهران و بهشت زهرا بخواهیم عبور كنیم، باز به راهبندان و فشار جمعیت میخوردیم. چند بار خواستیم از مسیر منتهی به میدان آزادی حركت كنیم ، ولی مشاهده كردیم كه راه بسته است و جمعیت با پای پیاده به سمت بهشت زهرا روان است .
به هر كیفیتی كه بود بعد از ظهر آن روز ـ حدود چهار و پنج ـ به قم رسیدیم و آیت الله گلپایگانی را به بیتشان رساندیم .
بعد از آن بنده خودم را سریعاً به تهران برگشتم تا خودم را به مراسم تدفین امام برسانم. نزدیكیهای مغرب بود كه به بهشت زهرا رسیدم. یكسره با همان ماشین امام جلو رفتم و تا نزدیكترین جایی كه با ماشین میشد رفت ، پیش رفتم. از قبل میدانستم كه چه جایی را برای پارك ماشین ها در نظر گرفتهاند. پاسداران بیت امام هم در نقاط مختلف حضور داشتند و بنده را میشناختند و راه را برایم باز میكردند. با این حال متاسفانه وقتی كه به بهشت زهرا رسیده بودم كه مراسم تدفین امام تمام شده بود .
بعد از آن بنده به بیت امام در جماران بازگشتم.
* با احمد آقا بر مزار امام
بعد از تدفین امام، شبها به طور مرتب همراه حاج احمد آقا – كه لباس شخصی به تن میكردند- به بهشت زهرا میآمدیم. هنوز محل دفن امام در یك محوطهی باز و بیابان و پر گرد و خاك قرا ر داشت و هیچ آبادانی در آن صورت نگرفته بود. با این حال، مردم در قالب هیئت ها و دسته ها، تا صبح مشغول عزاداری و سینهزنی بودند.
هر بار كه با حاج احمد آقا به آنجا می رفتیم ،پنج شش ساعت و تا پاسی از شب بودیم . گاهی اوقات ایشان به محل دفن امام نزدیك می شدند.در این حال به محافظانشان می گفتند: «كسی دنبال من نیاید! فقط شما حسین آقا! دورادور مراقب من باشید».
بعد همراه با مردم كه ایشان را در آن لباس نمیشناختند، تا آنجای كه میتوانستند، جلو میرفتند. (گاه تا پنج شش متری مزار امام) گاه از جمعیت فاصله میگرفتند و حدود صد تا دویست متر دورتر از مدفن امام مینشستند و خیره به موقعیت دفن می نگریستند. این برنامه تا چهلم حضرت امام ادامه داشت .
بعد از تدفین امام، همسر، دختران و عروسشان روزی یك بار برای زیارت مضجع شریف آن رهبر سفر كرده به صورت ناشناس به بهشت زهرا می آمدند .
روز رحلت امام تلخ ترین روز عمرمان بود. آن روز و وقتی كه خبر ارتحال امام اعلام شد پیش از آنكه در هجران آن سفركرده بسوزیم كه جانمان بود و همه چیزمان بود؛ همهی ما سخت نگران آیندهی انقلاب بودیم. در همین حال هر وقت یاد آن لحظهها میافتیم، تن ما می لرزد و در آن لحظه در فهم و باور ما برای امام خمینی جانشینی وجود نداشت و در آن لحظه در حالی می بایست مرگ آن روح بلند و مرد الهی و معنوی و روحانی را می پذیرفتیم كه در اطرافمان دشمنان خارجی انقلاب صف آرایی كرده بودند تا اینكه شب آن روز خبر انتخاب مقام عظمای ولایت مرجعیت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنهای به رهبری جمهوری اسلامی ایران از سوی مجلس خبر گان رهبری آرامشی در دل ها ایجاد كرد و ما را به آینده ی كشور اسلامی مان امیدوارتر كرد.
خوشحالیم كه بعد از رحلت ایشان، رهبری كشور به دست با كفایت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی) سپرده شده. بنده یكی دو سال نیز افتخار خدمتگزاری نزد ایشان را پیدا كردم و بعد به قم انتقال پیدا كردم و این توفیق از من سلب شد.