"شما با ریاضت و توبه در این كلبهى متروك شاد هستید؟ ما با اینكه همه چیز داریم خوشحال نیستیم. تو شادى را در كجا یافتى؟". "من در اینجا و در همین غار شادى را یافتم. اگر از آن سوراخ نگاه كنید لحظهاى از شادى مرا لمس خواهید كرد". و او به آنها پنجرهاى كوچك را نشان داد.
"تو مىخواهى ما را گول بزنى، زیرا تنها چیزى كه ما مىبینیم شاخههایى از یك درخت است". "نگاه دیگرى به آن بینداز". "تمام آن چیزى كه ما مىبینیم چند شاخه و گوشهى كوچكى از آسمان است". زاهد گفت: "همان دلیل شادى من است. تنها گوشهى كوچكى از بهشت".
سرور، طبیعت حقیقى انسان است. لازم نیست آن را به دست آوریم. فقط باید دوباره آن را آشكار سازیم، زیرا هماكنون آن را در اختیار داریم. ما خودِ سروریم. اگر در جاى دیگرى به جستجوى آن بپردازیم بدون شك آن را از دست خواهیم داد. جستجو را متوقف ساخته و نگاهتان را به درون خویش معطوف سازید. در آنجا بزرگترین شگفتىهاى زندگى در انتظار شماست، زیرا آنچه را كه در طى زندگىهاى متعدد به روى زمین در جستجویش بودید، هماكنون نیز به دنبالش هستید. لزومى ندارد كه آن را گدایى كنید شما پادشاه زاده شدهاید. پادشاهى خداوند در درون شماست ولى چشمان شما آن را در بیرون جستجو مىكند، از اینرو همیشه آن را از دست مىدهید. شادى در پشت چشمان شماست نه در مقابل آن. پادشاهى خداوند داراى جلوه ظاهرى نیست، بلكه در فطرت شماست. لازم نیست كسى جستجو كند؛ زیرا آن طبیعت حقیقى جستجوكننده است. پس از این حتى در دل تاریكترین جنگلها و تنهاى تنها در یك غار، انسان مىتواند شاد باشد. در غیر این صورت حتى قصرها نیز فقط مىتوانند بدبختى بیافرینند.
مشكلات و گرفتارىهاى گوناگونى در جهان وجود دارد. افراد مستمند از یك نوع بدبختى رنج مىبرند و ثروتمندان از نوعى دیگر. ولى به هر حال هیچ فرقى نمىكند. هر كس به نوعى از بدبختى رنج مىبرد، و گاهى از اوقات اتفاق مىافتد كه یك ثروتمند رنج بیشترى مىبرد، زیرا او بیشتر مىتواند بپردازد و داراى امكانات بیشترى است و از قدرت انتخاب بیشترى برخوردار است. یك فرد فقیر نمىتواند مانند یك ثروتمند بدبختى زیادى را بخرد.
از اینرو ثروتمندترین اشخاص، بیش از همه در جهان احساس بدبختى مىكنند. به عبارتى دیگر ثروتمندترین انسانها تبدیل به فقیرترین آنها مىشوند. در حقیقت زمانى كه ثروتمند مىشوید، براى اولین بار در زندگى فقر را احساس مىكنید. اگر فقیر باشید مىتوانید این امید را داشته باشید كه روزى ثروتمند مىشوید و جشن و شادى را تجربه مىكنید، ولى وقتى از تمام امكانات دنیایى بهرهمند مىشوید، ناگهان احساس مىكنید امیدتان از دست رفته و ناامیدى عظیمى جاى آن را پر كرده است. احساس یأس و ناامیدى وجودتان را فرامىگیرد و دیگر امیدى به آینده ندارید، زیرا آخرین امیدتان نیز بر باد رفته است. شما همیشه با این فكر كه: "روزى ثروتمند مىشوم و همه چیز بهتر مىشود" زندگى كردهاید. ولى بعداً متوجه مىشوید با وجودى كه ثروتمند شدهاید هیچ چیز تغییر نكرده است و احساس غم و رنج درونى مثل همیشه همراه شماست.
در حقیقت به دلیل برخوردارى از ثروت بیرونى و در اثر تماس با آن مىتوانید با وضوح بیشتر و بسیار دقیقتر و هوشیارانهتر فقر درونى خویش را مشاهده كنید. ثروت بیرونى فقط زمینهاى براى درك و احساس فقر درونى فراهم مىآورد. ثروت بیرونى شما را از تهى بودن درونىتان آگاه مىسازد.