رو به سوی خدا

رو به خدای تعالی کن! رو کن به امام!، آن وقت نزدیک می شوید. کارهایی که می خواهید انجام بدهید، یک مقدار نگاه کنید ببینید چقدر رو به خداست؟ چقدر رو به امام عصر (علیه السلام) است؟ کاری نداشته باشید جامعه کجا دارد می رود. نگاه کنید ببینید شما کجا دارید می روید،

وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ1

اقبال به خداوند

اهمیت اقبال به خداوند

اقبال کردن عامل اصلی برای قُرب است. اقبال یعنی روکردن به خدای تعالی. کسی که رو کند، به جلو کشیده می شود و پشت کند دور می شود. اگر بخواهیم مقرب شویم کار دست خودمان است که ادبار(پشت کردن) موجب دوری است و این متأسفانه از خود ماست و دست خودمان است.

رو به خدای تعالی کن! رو کن به امام!، آن وقت نزدیک می شوید. کارهایی که می خواهید انجام بدهید، یک مقدار نگاه کنید ببینید چقدر رو به خداست؟ چقدر رو به امام عصر (علیه السلام) است؟ کاری نداشته باشید جامعه کجا دارد می رود. پس ما هم برویم؟! نگاه کنید ببینید شما کجا دارید می روید، شما چقدر اقبال به آقا دارید؟ چقدر توجه تان به خواست حضرت ولی عصر (ارواحنافداه) است؟

اقبال چند گونه است:

1- اقبال ظاهری

رو کردن به خدای تعالی به اشکال مختلف است. شکل ظاهریش این است که آدم مثلا مواظب اعمال و کردارش باشد، یا حتی فرض کنید، وقتی که می خواهد بنشیند رو به قبله بنشیند. رو به قبله بخوابد. مؤمن همین است. بیشتر مراعات این را می کند، خیلی ثواب هم دارد. اما این اقبال ظاهریست.

2- اقبال دل

اقبال بهتر از اقبال ظاهری هم هست. که آدم با دل رو کند. شاخصه ی دل آدم این است که اگر رو به طرف خدا رفت، نزدیک می شود. خودمان این را می فهمیم.

اگر بخواهیم به اصطلاح تشبیه معقول به محسوس بکنیم، به این مثال نگاه کنید: دلتان به بعضی رو کرده است، بعضی را آدم دوست دارد، و در برابر آن ها معصیت هم نمی کند. که آهسته آهسته به او نزدیک می شود، "عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ"2  « اگر کسی سنگی را هم دوست داشته باشد در قیامت با آن محشور می شود.» اقبال، آدمی را نزدیک می کند. توجه بکنید که "وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ" فقط آن چیزی که شما باید بکنید، این است که اقبال به سوی او پیدا کنید.

اقبال موجب قرب است

راه کار مقرّب درگاه او شدن، "أَقْبَلَ عَلَیْهِ"، رو کردن به اوست؛ یعنی کسی که در زندگی و اخلاق دنبال راه کار هست و می خواهد کاربردیش کند، به مناجات های معصومین (علیهم السلام)  تو جه نماید، که همه اش کاربردیست، مدام راه کارهای مختلف به ما عرضه شده است.. خیلی آدم دلش می خواهد بداند که چه کار کند که مقرّب بشود. چه کار کند که به خدا نزدیک شود. این صریح در مطلب است که اقبال کن، رو کن. و هرگاه بنده فقط به او رو کند، نزدیکش کرده و مقرّبش می کند.

مرحوم شیخ حسین بحرانی (قدّس سرّه) در کتاب الطریق الی الله می گوید: این که می بینی راه به سوی او به نظرت دور می آید، راستی هم دور است، علّتش ما هستیم. که در مناجات ابو حمزه ثمالی هست که حضرت امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: تو نزدیک تر از به اصطلاح رگ گردن به منی. منم که از تو دورم. ماییم که: وَ أَنَّكَ لَا تَحْجُبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَكَ"3  تو از خلق خود در حجاب نیستی، مگر این که اعمالشان موجب حجاب و دوری می شود. ما دوریم، امّا خدا نزدیک است. یک مقدار برای بعضی سنگین است که یعنی چی؟ مخصوصاً این هایی که قدرت انتزاعی ندارند، خیلی نمی توانند بفهمند یعنی چی که خداوند از رگ گردن هم به من نزدیک تر است، اما من نسبت به او خیلی دورم؟ مرحوم بحرانی(ره) در قالب یک تمثیل قشنگی بیان می کند. ایشان می فرماید: مثل این می ماند که تو این طوری فرض کن بلاتشبیه این خداست، تو این جایی تو پشتت را به خدا کردی. وقتی که پشتت به خداست، می خواهی به او برسی، باید میلیون ها کیلومتر دور بزنی، دور زمین تا بیایی برسی به او برای همین دوری. اما او به تو نزدیک است. خُب! بچرخ، همین. یعنی وجهه ی دلت را رو به او کن، همین. هیچ چیز دیگر نمی خواهد. آن وقت در همه مسائل همین جور است. فقط شما وجهه¬ی قلبتان را به طرف او کنید. بعضی خیال می کنند باید رکعت ها نماز مستحبّی بخوانیم، و… رویت را برگردان، خیلی آسان است. خودمان سختش می کنیم و الا به این سختی نیست. "وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ‏" همین که به سوی او اقبال می کند تمام است. این می رسد. این اقبال که حاصل شد، مقرّب می شود، نزدیک می شود.

اثر باطنی قبال دل (فقط او را دیدن)

این اقبال، این قدر جلو می رود که گاه دیگر، هرچه می بیند فقط او را می بیند. در همه چیز و همه کار، دست او را می بیند و او را ناظر و قادر دانسته و خواسته و رضایت او را طلب می کند. شهر مدینه ما می رویم، امّا مدینه برای ما خیلی مطرح نیست او که در مدینه است مطرح است. و برای همین هم وقتی که می رویم همان جا را دوست می داریم که دور و بَرِ آقا باشد، دور و بَرِ حرم باشد. دیده اید؟ ما مثلا گاهی بیست سال، سی سال، چهل سال قم زندگی می کنیم خیلی از ماها بپرسند: زَند آباد کجاست؟ زند آباد نمی دانیم. ما همه اش مسیرمان رو به حرم است. بگویند حرم، آناً می گویی کجاست. چون مسیرت رو به حرم است. هر جایی خانه ام بوده، رو به آن جا می رفتم و می آمدم. محل درسم حرم است، محل دیدار و ملاقاتم حرم است. محل نمازم حرم است. تفریحم رو به حرم است. این اقبال است. این را توجه داشته باشید. این مثل کأنّ یک آهن ربایی است که آهن ها همه شان رو به این می چرخند.

اقبال دل به خداوند

حضرت استاد آیت الله مصباح(دامت برکاته) می فرمودند که: در جوانی ما داستان مرحوم آیة الله کاشانی(ره) و نهضت ملی شدن نفت پیش آمد و ما تهران بودیم. آن زمان حضرت آیة الله وحید خراسانی(دامت برکاته) که الآن جز مراجع معظّم می باشند، جزء منبری های قَدَر بودند. ایشان نطقشان خیلی گویاست. آن موقع در مسجد حاج عزیز الله بعد از نماز مغربِ آیة الله آقا سید احمد آقا خوانساری (ره) منبر مفصلی می رفتند. و من هم شرکت می کردم، بعد از اینجا، ایشان مسجد جامع تهران سخنرانی می کردند، که بنده آن جا هم می رفتم.

یک شب بعد از سخنرانی در مسجد حاج عزیز الله، برای ایراد سخنرانی به مسجد جامع تهران رفتند و از منبر که پایین آمدند ، آیة الله کاشانی (ره) وارد جلسه شدند، با دیدن ایشان، آیة الله وحید خراسانی(دامت برکاته) دوباره منبر رفت. اتفاقی که نمی افتاد و این چنین کاری معمولاً نمی شد.

آیة الله وحید خراسانی(دامت برکاته) دوباره منبر رفتند و سخنرانی جانانه کرده و فرمودند: وقتی نگاه می کنیم انسان یک مغز دارد و یک قلب؛ آن وقت مغزش یک کاری می کند و قلبش یک کاری می کند. قلب پمپاژ خون می کند به تمام سلول های بدن و ظاهر بدن را حفظ می کند و عقل و مغز، اصطلاح اراده کارها، اعصاب و این چیزها را می کند و ما هم در یک نظام دو تا چیز می خواهیم، هم دولت می خواهیم و هم رهبر مذهبی معنوی می خواهیم. رهبر مذهبی معنوی مان حضرت آیة الله کاشانی و دولت هم دولت مصدق.

 آن موقع تازه مصدق آمده بود جلو و آن به اصطلاح دیکتاتورها رفته بودند کنار. صحبتشان این بود و تمام شد. بعد ایشان آمدند پایین و مرحوم آیة الله کاشانی رفت بالای منبر. آیت الله مصباح می گفتند من هنوز یادم نرفته که وقتی ایشان بالای منبر رفت بسم الله الرّحمن الرّحیم گفتند و از مردم و اقبال مردم تشکر کردند و از آقای وحید تشکرکرده و بعد گفتند: مردم راستش اگر بخواهید، ما یک کاری راه انداختیم و آن این داستان نهضت نفت است که می خواهیم ملی اش کنیم. الآنه ما کلی آدم های فقیر داریم. فلان داریم، و همه این ها حق و حقوقشان می رود در جیب انگلیسی های فلان فلان شده، خدا در به درشان کند که حق این بچه مسلمان ها را ضایع می کنند، ما کاری می خواهیم بکنیم که ان شاء الله حق این مردم به خودشان برسد و اگر برسد تا هر وقت، هر چه ثواب هست ما شریکیم. پس من از شما یک درخواستی دارم، زحمات ، سخنرانی ها، داد و بیدادها، زندان رفتن ها و کتک خوردن ها و همه این ها درست، اما کار دست یکی دیگر است. نماز جعفرطیار بخوانید.

اقبال دل این جاست که همه چیز را از او می بیند و در همه جا و تمام شئونات به او رو می کند.

 —————————-

پی نوشت ها:

1. مناجات خمسه عشر، مناجات راجین

2. وسائل الشیعة، ج14، ص502، باب66- استحباب البكاء لقتل الحسین (علیه السلام)

3. بحار الأنوار، ج82، باب33- فی القنوتات الطویلة المرویة، ص256. و در جای دیگر می خوانیم:"وَ أَنَّكَ لَا تَحْجُبُ عَنْ خَلْقِكَ وَ لَكِنْ تَحْجُبُهُمُ الْأَعْمَالُ السَّیِّئَةُ دُونَكَ". بحار الأنوار، ج95، باب 6، ص82.

حجت الاسلام و المسلمین آقاتهرانی

پایگاه فرهنگی هنری تکناز