وقتی كسی مورد تهدید قرار بگیرد و بخواهد جواب تهدید كننده و مأیوس كننده بدهد كف دستش را نشان می دهد و می گوید کف دست مو ندارد .
آورده اند كه …
در سال ۵۶ یا ۵۷ قبل از میلاد مسیح ، اشك سیزدهم بر تخت سلطنت ایران نشست ، اُرُد نخستین پادشاه ایران است كه در زمان سلطنتش دولت ایران مجبور شد با امپراطوری مقتدر روم ، دست و پنجه نرم كند . در عرصه سلطنت دو سه تن از سرداران بزرگ روم بنامهای پومپه ژولیوس سزار و ماركوس زمامدار قلمرو وسیع امپراطوری روم گردیدند.
كراسوس به حكمرانی سوریه و سرداری سپاهی كه می باید به آن مملكت برود مأمور شد ولی سناتورها اجازه ندادند كه در این سمت و مأموریت با دولت اشكانی پارت جنگ كند . كراسوس كه مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در روسیه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی شط فلات پلی ساخت و چند شهر بین النهرین را تصرف كرد . آن گاه به علت فرار رسیدن فصل زمستان به روسیه برگشت تا در فصل بهار با آمادگی كامل به جنگ پادشاه اشكانی برود .
چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاقها جمع كنند و منتظر فرمان باشند . در این وقت سفیرانی از طرف اُرُد ، اشك سیزدهم رسیدند و با كلماتی موجز و قاطعانه موضوع مأموریت خود را به كراسوس بیان كردند . پیام آنها قریب به مضمون این بود : اگر این لشكر را رومیها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد كرد ولی چنانكه به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفاً برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملكت پارتی ها شده شهر ما را تصرف كرده اید ، اشك حاضر است كه به ضعف و پیری شما رحم كرده و به سپاهیان رومی كه در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاك ما بیرون بروند ، زیرا پادشاه ما این رومیها را زندانیان خود می داند .
كراسوس با تكبر جواب داد : قصد و نیتم را در سلوكیه به شما اعلام می دارم . ویزیگس معروفترین سفیر ایران ، چون سخن نیشدار كراسوس را شنید . پوز خندی زده كف دستش را نشان كراسوس داده و گفت : كراسوس ، اگر در كف دست من مویی ببینی ، سلوكیه را هم خواهی دید .