شعر: به كجا چنین شتابان …؟!

مجموعه : فرهنگ و هنر
شعر: به كجا چنین شتابان …؟!

به كجا چنین شتابان …؟! 

شعری از مرحوم آقاسی

 

یه روزی ، رو زگاری

دو تا بچه بسیجی

نمی دونم کجا بود

تو فکه یا دوعیجی

تو فاو و یا شلمچه

تو کرخه یا موسیان

مهران و یا دهلران

تو تنگه ی حاجیان

**************

کنار هم نشستند

دست توی دست هم

با هم جناق شکستند

با هم قرار گذاشتن

قدر همو بدونن

برای دین بمیرن

برای دین بمونن

با هم قرار گذاشتن

که توی زندگیشون

رفیق باشن و لیکن

اگه یه روز یکیشون

پرید و از قفس رفت،

اون یکی کم نیاره

به پای این قرارداد

زندگیشو بذاره

**************

سالها گذشت و اما

بسیجی های باهوش

نمی ذاشتن که اون عهد

هرگز بشه فراموش

****************

یه روز یکی از اون دو

یه مهر به اون یکی داد

اون یکی با زرنگی

مهر رو گرفت و گفت" یاد"

روز دیگه اون یکی

رفت و شقایقی چید

برد و داد به رفیقش

صورت اونو بوسید

گل رو گرفت و گفتش :

بسیجی دست مریزاد

قربون دستت داداش

گل رو گرفت و گفت " یاد "

*************

عکسهای یادگاری

جورابهای مردونه

سربندهای رنگارنگ

انگشتری و شونه

این می داد به اون یکی

اون می داد به این یکی

ولی هر کی می گرفت

می خندید و می گفت " یاد"

**************

هی روزها و هفته ها

از پی هم می گذشت

تا که یه روز صدایی

اینطور پیچید توی دشت

یکی نعره می کشید :

عراقی ها اومدن

ماسکهاتونو بذارین

که شیمیایی زدن

از اون دو تا یکیشون

در صندوقو گشود ،

ماسک خودش بود ، ولی

ماسک رفیقش نبود !

دستشو برد تو صندوق

ماسک گازشو برداشت ،

پرید، روی صورت

دوست قدیمی گذاشت !


همسنگر قدیمیش

دست اونو گرفتش

هل داد به سمت خودش

نعره کشید و گفتش :

چرا می خوای ماسکتو

رو صورتم بذاری

بذار که من بپرم

تو، دو تا دختر داری !

ولی اون اینجوری گفت:

تو رو به جون امام

حرف منو قبول کن

نگو ماسک رو نمی خوام

زد زیر گریه و گفت :

اسم امامو نبر

ماسکو رو صورت بذار

آبرو ما رو بخر!

زد زیر گوشش و گفت :

کشکی قسم نخوردم

بچه ! چرا حالیت نیست

اسم امامو بردم !

اون یکی با گریه گفت :

فقط برای امام !

اما بدون ، بعد تو

زندگی رو نمی خوام !

*****************

ماسکو رفیقش گرفت

گاز توی سنگر اومد

وقتی می خواست بپره

رفیقشو بغل کرد

لحظه های آخرین

وقتی می رفتش از هوش

خندید و گفت: برادر!

" یادم تو را فراموش "

******************

آهای آهای برادر !

گوش بده با تو هستم

یادت می یاد یه روزی

باهات جناق شکستم

تویی که روزمره گیت

توی خونه نشونده

تویی که بعد چند سال

هیچی یادت نمونده

عکسهای یادگاری

جورابهای مردونه

سربندهای رنگارنگ

انگشتری و شونه

هر چی رو بهت میدم

روی زمین می ندازی

میگی همش دروغ بود!

" یاد " نمیگی، می بازی!!!