دوقلوها در کل جهان زندگی جالبی دارند، به خصوص دوقلوهای همسان، دوقلوهایی که از هر جهت شبیه هم میباشند، یا دو دخترند، یا دو پسر و از لحاظ ظاهری و حتی رفتاری هم به مانند یکدیگر عمل میکنند، تا جایی که با نگاه کردن به یکدیگر، از احساسات هم باخبر میشوند. آنها زندگیهای جالبی دارند، در زندگی روزمرهشان بارها آنان را اشتباه میگیرند، سرکلاس درس، صف نانوایی محله، بچه محلها و… از روزی که «جمال صادقی» معاونت دانشجویی دانشگاه آزاد سمنان به ما گفت که دانشجویان دوقلوی این دانشگاه، تشکل دوقلوهای آریایی را تاسیس کردند. تصمیم گرفتیم، گزارشی از این افراد، البته با کمک دو برابر دوقلو «ایمان و احسان خاصهتراش» تهیه کنیم، به خصوص زمانی که متوجه شدیم بعضی از این دوقلوهای همسان، با یکدیگر ازدواج کردهاند، یعنی دو برادر با دو خواهر دوقلو، در واقع آنها هم برادرند، هم خواهر، هم باجناق، هم جاری، هم زن داداش، هم شوهر خواهر، ۸ نفر از این دوستان را انتخاب کردیم و با آنان به گفتگو پرداختیم، گفتگویی که به نظر خودمان خیلی جالب از آب در آمد، ضمن اینکه در مورد تشکل دوقلوهای آریایی هم گزارشهایی تهیه کردیم.
حکایت شیرین ازدواج دوقلوهای ایرانی را بخوانید.
دوقلوهای آریایی
ایمان خاصهتراش در مورد تشکل دوقلوهای آریایی میگوید: «ماجرا از آبانماه سال ۸۸ آغاز شد. از بین دوستان دوقلویی که داشتیم یک نقطه مشترک به چشم میخورد که اکثرا دانشجو یا فارغالتحصیل دانشگاه آزاد بودند، به این فکر افتادیم تا یکسری فعالیت فرهنگی در سطح دانشگاه هم داشته باشیم که بعد از آشنا شدن با دکتر دانشفرد «مشاور دکتر جاسبی» طی جلسات پی در پی و با استفاده از راهنماییها و پیشنهادهای ایشان به این نتیجه رسیدیم که تشکلی به نام دوقلوها در واحد سمنان به ثبت برسانیم و سرانجام پس از مدتی با حضور دکتر علی زمانی نماینده ریاست دانشگاه در تشکلهای دانشجویی منطقه ۱۰ و دکتر غلامحسین واعظی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی سمنان، حجتالاسلام طاهریان مدیر دانشجویی این واحد و همچنین حضور ۸ نفر از اعضای هیات موسس که ۴ جفت دوقلو بودند، نخستین جلسه تشکل دوقلوهای آریایی را برگزار کردیم.
دکتر غلامحسین واعظی میگوید: باید سعی و تلاش کنیم تا بصیرت دانشجویان را ارتقا دهیم و نگرش دانشجو را در زمینههای مختلف علمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افزایش دهیم. در پایان جلسه با معلوم بودن اهداف، تشکلی به نام دوقلوهای آریایی به ثبت رسید و پس از آن در اولین همایش رسمی که با حضور دکتر زمانی و حجتالاسلام طاهریان برای رایگیری شورای مرکزی در سالن آمفیتئاتر دانشکده فنی برگزار شد هفت نفر به عنوان شورای مرکزی پذیرفته شدند و بیشترین آرا را احسان خاصهتراش به دست آورد و به عنوان دبیر تشکل برگزیده شد.
هدف از تشکل دوقلوها
احسان خاصهتراش به ما میگوید: «به یمن فرا رسیدن فصل بهار و در راستای تحقق فرمایشات گهربار مقام معظم رهبری مبنی بر سال همت مضاعف و کار مضاعف همراه میشویم تا سالی موفقتر، با پیشرفت و توسعهای هر چه فراگیرتر را در تاریخ دانشگاهمان رقم بزنیم، او ادامه میدهد هدف از تشکیل این تشکل، شناسایی و سازماندهی دانشجویان چند قلو در دانشگاه، ایجاد بانک
اطلاعاتی جامع از دوقلو و چند قلوها، هماهنگی به منظور شرکت اعضای انجمن در تورهای سیاحتی و اردوها با هدف ارتقای فضایل معنوی، اطلاعرسانی عمومی پیرامون علل پدیده چندقلوزایی، تبادل اطلاعات و تجربیات ملی، فرهنگی یا تشکلهای مشابه است. احسان به ما میگوید: عضویت در این تشکل، نه تنها برای دوقلوهایی که خارج از دانشگاه هستند امکانپذیر میباشد هم چنین برای دانشجویان این دانشگاه که از دوستان دوقلو میباشند با تایید یک جفت از دوقلوها میتوانند به عضویت این تشکل دربیایند. ضمنا در این دانشگاه ۲۵ جفت دوقلو و یک سه قلو به عنوان اعضای اصلی در حال تحصیل هستند. امیدوارم این تشکل به عنوان یک الگو برای باقی واحدها باشد و شاهد آن باشیم که در هر واحد یک تشکل دوقلو داشته باشیم که در این زمینه فعالیتهایی هم داشتهایم، ما در حال حاضر به واحدهای علوم تحقیقات، تهران شمال، گرمسار، دامغان و شاهرود فرم فراخوان فرستادهایم که این روند در دانشگاههای دیگر نیز ادامه پیدا خواهد کرد.
احسان خاصهتراش دبیر تشکل دوقلوهای آریایی میگوید: «جا دارد از آقایان؛ دکتر جاسبی، دکتر دانشفرد، دکتر حسینی، دکتر زمانی و همچنین کادر خوب واحد سمنان آقایان؛ دکتر واعظی، دکتر صادقی «معاونت دانشجویی»، حجتالاسلام طاهریان و باقی مسئولان دانشگاه به خاطر راهنماییها و همکاریهایشان تشکر ویژهای به عمل آورم.»
شام دوقلوها
با آغاز اولین لحظات بهار سال ۸۹، تنی چند از اعضای خانه دوقلوها در یکی از باشکوهترین و زندهترین(!) برنامههای تلویزیونی به مجریگری آقای احسان علیخانی (شبکه سوم سیما) حضور یافتند، این برنامه که با هماهنگی آقایان امیرحسین و امیرمحسن عبیات صورت گرفت، سبب شد تعدادی از اعضای خانواده دوقلوها، مهمان خانوادههای ایرانی بوده تا تبریکی آنلاین(!) برای دوستان دوقلوی دیگرشان داشته باشند…
مطمئنا، آرزوی مشترک آنها در آن لحظه سلامتی و صمیمیت روزافزون اعضای خانواده بزرگ دوقلوها و سرافرازی ایران عزیزبود.
در پایان برنامه صدا و سیما، دوستان دوقلو به اتفاق یکدیگر در یکی از رستورانهای تهران اولین شام سال ۸۹ را صرف کردند، این برنامه شبی خاطرهانگیز در لحظاتی به یادماندنی بود که شاید تکرار آن سخت باشد… از جمله فعالیتهایی که مورد استقبال دوقلوها قرار گرفت، برنامهای تحت عنوان دعوت از دوقلوها به رستوران باران بود که در ۲۹ بهمن سال ۱۳۸۸ با هماهنگی دو تن از اعضای خانه دوقلوها (آقایان ایمان و احسان خاصهتراش) انجام پذیرفت، حضور جناب آقای دکتر دانشفرد نیز در جمع دوقلوها موجب شادی دوقلوهای دانشجو شد.
البته تلاش مدیریت رستوران باران در جهت مهیا ساختن فضایی شاد همراه با موسیقی زنده، شادابی مضاعفی به محیط صمیمی دوقلوها بخشیده بود.
جشن نیکوکاری
در اواخر سال ۸۸ تعدادی از دوستان دوقلو به منظور کمک به مستضعفان و نیازمندان تصمیم به شرکت در برنامه جشن نیکوکاری گرفتند، این برنامه با هماهنگی برادران خاصهتراش (ایمان و احسان) با مسئولان کمیته امداد در روز احسان و نیکوکاری از ساعت ۸ صبح برگزار شد. حضور دوقلوها در این جشن، برای رسانهها هم جالب بود، شبکههای خبر، برنامه در شهر، شبکه جامجم، شبکه CNN، شبکه الاهلی و… گزارشهای زیادی از دوقلوها تهیه کردند.
۵ سال به دنبال همسر بودیم
عباس و مهدی برغمدی ۳۰ ساله، هر دو متولد تهران، مهندس مکانیک به ترتیب با مریم و زهرا منصوری ۲۶ ساله و هر دودانشجوی کارشناسی ارشد زمینشناسی، ازدواج کردهاند، این دوقلوها خیلی به یکدیگر شبیه هستند. بخوانید از تشابهات عجیبی که با یکدیگر دارند، نکته جالبتر اینکه هر چهارتایشان هم عینک میزنند.
اکثر اوقات با نگاه کردن در چشمهای همدیگر فکر یکدیگر را میخوانیم و بارها شده که در یک لحظه به یک موضوع فکر میکنیم (عجیب نیست!)
همه مدارکمان و حتی تاریخهای مندرج درآن هم شبیه یکدیگر است.
اگر برای اخذ گواهینامه یا دانشگاه به جای هم امتحان بدهیم، امکان ندارد، ما را بشناسند.
هم برادران برغمدی و هم خواهران منصوری بر این عقیدهاند که: «از آنجا که میخواستیم رابطه دوقلو بودنمان حفظ شود و درک این موضوع در بین دوقلوها موجود است، خواستیم با انتخاب همسر دوقلو،این امر را تحقق ببخشیم.
از زمانی که به مدرسه رفتیم با پرسشهای مکرر دیگران، موضوع دو قلوبودنمان برایمان پررنگتر شد.
مهدی برغمدی میگوید: جالبترین خاطره در شب عروسیمان بود، که اشتباها به خانم برادرم (عباس)، شادباش دادم.
برادران برغمدی دوست داشتند حتی دکور منازلشان هم شبیه یکدیگر باشد، اما خواهران دوست داشتند که کمی دکور منازلشان با یکدیگر متفاوت باشد. خواهران منصوری میگویند: اما در نهایت، جیهزیههایمان هم شبیه یکدیگر و مثل هم خرید کردیم.
عکسالعمل مردم هنگامی که ما چهار نفر را با یکدیگر میبینند، «برایشان جالب و دیدنی است، در زمان خرید در هر مغازهای که ۴ نفری وارد میشدیم، آنها لبخند میزدند و آن لحظه اول، شوکه میشدند، با ما کلی بگو و بخند میکردند و در نهایت تخفیف خوبی هم میدادند.»
برغمدیها میگویند، برای انتخاب همسر (خواهران دوقلو)، ۴، ۵ سال زمان صرف کردیم تا خواهران دوقلویی پیدا کنیم که حسشان به ما نزدیک باشد!؟
به نظر ما خیلی بهتر است که دوقلوها با دوقلوها زندگی کنند، این طوری همیشه ارتباطشان حفظ میشود، البته این نظر ماست.
دو باجناق، دو جاری، دو خواهر و دو برادر
ازدواج دوقلوها
برادران خداپرست (مهدی و مهرداد) و خواهران آقایوسفی (فاطمه و فائزه) با یکدیگر ازدواج کردهاند.
داستان ازدواجشان جالب است آن را بخوانید: ما دو خواهر از زمانی که خود را شناختیم تا روز فارغالتحصیلی از دانشگاه، همواره در کنار هم بودیم. تنها زمزمه جدایی وقتی آغاز شد که پای خواستگاران به خانه ما باز شد. قل بزرگتر همیشه جلو میرفت ولی گاهی برادرهایی که دوقلو نبودند، اما هر دو قصد ازدواج داشتند هم میآمدند که خب قسمت نشد تا اینکه یکی از اقوام دور و البته فامیل مشترک ما و شوهرانمان، خانوادههایمان را به هم معرفی کرد و ما پس از مدتی رفت و آمد و پیدا کردن شناخت قبلی نسبی از یکدیگر به آنها جواب مثبت دادیم.
نکته جالب در زمان خواستگاریمان این بود که شوهرانمان سوالات کلی را در یک کاغذ بلند بالا یادداشت کرده بودند و در یک جلسه چهار نفره از ما میپرسیدند، دو خواهر هم با مشورت یکدیگر جواب میدادیم تا اینکه در جلسات بعدی دو نفر، دو نفر صحبت کردیم. از روز نامزدی تا به حال نیز هر دو زوج کنار هم بودهایم و مراسم جشن و عقدمان نیز همزمان در یک شب برگزار شد که از این بابت بسیار مورد توجه اطرافیان، فامیل و حتی مردم خیابان بودیم چون دو ماشین عروس که با هم حرکت میکردند، صحنه قشنگی را در خیابان ایجاد کرده بود و باز جالب اینکه هر زوج یک فیلمبردار داشت و به پیشنهاد آنها دسته گل عروسها متفاوت از هم بود تا شناخته شویم.
خواهران میگویند: «خاطره به یاد ماندنی دیگرمان از این دوران، مربوط به لحظه سال تحویل میشود. چون اولین سال ازدواجمان بود در این فکر بودیم که چگونه و در کنار کدام خانواده سال را تحویل کنیم که خیلی اتفاقی از طرف شبکه سوم دعوت شدیم و به طور زنده در همه خانهها حضور داشتیم.»
باید با دو خواهر دو قلو ازدواج میکردیم!
ما دو برادر دوقلو مهدی و مهرداد خداپرست که همواره در کنار هم بودیم، تصمیم گرفتیم با یک جفت دوقلو ازدواج کنیم تا بتوانیم در زندگی موفقتر و پرانرژیتر باشیم!
در سال ۱۳۸۴ با پافشاری ما که فقط به خواستگاری خواهران دوقلو میرویم، شروع به خواستگاری رفتن کردیم، قریب به ۳۰ جا برای آشنایی رفتیم تا سرانجام به مراد قلبی خود رسیدیم و با معرفی یکی از اقوام پای سفره عقد نشستیم. نکته جالب برای ما این بود که مادرمان همان اوایل به منزل این دو خواهر رفته بودند و ما از آنجا بیخبر بودیم تا اینکه در سال ۸۸ به منزلشان رفتیم و بعد از چند جلسه آشنایی و تطابق معیارها به نتیجه رسیدیم. بد نیست بگوییم که همه فامیل و اقوام، ما رو از ازدواج با دوقلو دور میکردند و سعی در تغییر تصمیممان داشتند ولی به هر حال ما به خواسته خودمان رسیدیم.
ذهن همدیگر را میخوانیم
ایمان و احسان خاصهتراش برای تاسیس تشکل دوقلوهای آریایی زحمات زیادی کشیدند، همان طور که برای چاپ این گزارش در مجله خانوادهسبز زحمات زیادی متحمل شدند، آنها بیوگرافی خود را دو نفری برایمان میگویند زیرا شباهت زیادی با یکدیگر دارند. ایمان و احسان خاصهتراش، ۲۳ ساله، متولد آبان ماه و هر دو دانشجوی سال آخر مهندسی عمران هستیم، خیلیها از ما میپرسند چه احساسی در مورد دوقلو بودنمان داریم؟ باید بگوییم دو قلو بودن واقعا یک نعمت میباشد و وابستگی بینمان خیلی زیاد است، یکی از آرزوهایمان این است که هیچ وقت از هم جدا نشویم تا بتوانیم یار و یاور هم باشیم، در خانواده ما دو قلو بودن ارثی است به این صورت که دو تا از خالههایم دو قلو دارند یکی دو قلوی «دختر و پسر» و دیگری دو قلوی «دختر».
* * *
آنها میگویند: یکی از مواردی که ما و دوستانمان را شگفتزده کرده، خواندن ذهن همدیگر است که همیشه میتوانیم با نگاه با هم حرف بزنیم و عمل کنیم، بدون اینکه هیچ گونه حرفی زده باشیم، یکی از مواردی که باعث سردرگمی ما میشود، قاطی شدن خاطراتمان است، بعضی وقتها من و برادرم وقتی خاطرهای را تعریف میکنیم، هردویمان ادعای فاعل بودن آن خاطره را داریم و میگوییم آن کار را من انجام دادم و بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و مرور خاطره به این نتیجه میرسیم که از آن موضوع صرفنظر کنیم.
یکی از خاطرات: ما در دبستان خیلی شیطان بودیم و هر روز شری در مدرسه به پا میکردیم و مجبور بودیم هر زنگ دم دفتر ناظم باشیم، جالب اینجا بود که وقتی ناظم میگفت کار کدومتون بوده هیچ کدام از ما زیر بار نمیرفتیم و هر کدام میگفتیم اون یکی بوده من نبودم، اوایل ناظم برای هردوی ما بینظمی مینوشت، ولی آخر دیگر خسته شده بود و میبخشید.
از کارهای مورد علاقه ما انجام فوتبال، شنا، مطالعه وکارهای گروهی است.
احسان میگوید: البته من چند کیلویی از ایمان بیشتر وزن دارم و برای اینکه به وزن برادرم برسم، انگیزه در من چند برابر شده تا دیگر دوستانمان نتوانند از روی وزن، ما را بشناسند.
ما یکی هستیم؟!
برادران عبیات میگویند: مهرماه سال ۱۳۶۲ متولد شدیم و نامهایمان را امیرحسین و امیرمحسن گذاشتند.
ما از آن دسته دوقلوهای همسان بودیم و جالب اینکه تا به حال در اقوام پدری و مادری دوقلوزایی، وجود نداشت.
هر دو دوران دانشگاه و خدمت سربازی را با هم پشت سر گذاشتیم و در حال حاضر هر کدام در یک شرکت با فعالیت مشابه مشغول به کاریم.
از جمله دوقلوهایی هستیم که در مواقع زیادی قادریم، افکار یکدیگر رو بخوانیم. در مواقع بسیاری جملات رو همزمان با هم میگیم و از تله پاتی بالایی برخورداریم.
از نظر ما دوقلو بودن یک موهبت الهی است و امیدواریم قدردان این نعمت باشیم. تصور اینکه یکی مثل خودت، با روحیهای مشابه و علایق و سلیقههای یکسان، اکثر اوقات کنارت باشه، حسِ قشنگیه. چراکه در طول زندگی، در شرایط و موقعیتهای مختلف، دوشادوش همدیگه قدم برداشته و هنگام تصمیمگیری، میتونه تو رو از همه بهتر درک کنه و از لحاظ عاطفی و منطقی مشاور خوبی برای تو خواهد بود.
آنها میگویند: «معمولا کمتر دیده شده افراد دوقلو حس تنهایی کنند و دوقلوهایی که از این ویژگی به خوبی استفاده میکنند، کمترین کمبودها رو در زندگی احساس میکنند.»
عکسالعمل مردم نسبت به دوقلوها، همیشه با محبت و هیجان خاصی همراه بوده و ما رو مورد لطف خودشون قرار میدهند. اغلب بعد از یک گپ دوستانه و چند تا سوال که از قبل جوابش در ذهن ما آماده است، برایمان آرزوی موفقیت میکنند. همین امر موجب میشود، دوقلوها دوستان زیادی داشته باشند و این یک امتیاز بزرگ برای دوقلوها محسوب میشود.
امیرمحسن میگوید: «برخی سوال میکنند چرا همیشه دوقلوها یکجور لباس میپوشند و…؟ شاید در اکثر موارد بهخاطر سلیقه یکسان باشه و هر دو، یک رنگ و یک مدل رو بپسندند، اما این نکته هم قابل تامل است که وقتی معبود یکتا، ظاهر دونفر رو شبیه هم خلق کرده، چه بهتر که ما هم در راستای این خلقت پیش برویم. البته همه دوقلوها تو این قضیه مشترک نیستند و بعضیهاشون علاقه ندارند پوششی مشابه هم داشته باشند.» امیرحسین میگوید: «همیشه سعی میکنیم مکمل یکدیگر باشیم و حتی نسبت به مواردی که اختلاف نظر داریم دیدگاهی مثبتنگر داریم؛ با این تفسیر که وقتی رأی متفاوتی نسبت به یک موضوع داشته باشیم، نگرش ما به آن قضیه چند بُعدی خواهد بود، بنابراین بهتر میتوانیم جوانب مختلف آن موضوع را ارزیابی کنیم و تصمیم نهایی سنجیدهتر است.»
خاطرات دوقلوها
یکی از محاسن دوقلوها، ثبت خاطراتی است که بر اساس شیطنت منحصر به موقعیتشان رقم میخورد:
* آنها ترسیدند
امیرحسین میگوید: از آنجا که دانشگاه من و برادرم جدا از یکدیگر بود، هنگامیکه امیرمحسن تصمیم گرفت یک ترم به عنوان مهمان در یک دانشگاه تحصیل کنیم، هماهنگ کردیم سر به سر دوستانم که از جریان دوقلو بودن ما بی خبر بودن بذاریم؛ اولین روز از ترم جدید در محوطه دانشگاه در جمع دوستانم بودم و پیشنهاد دادم برای صرف چای به بوفه دانشگاه بریم. زمانیکه بچهها مشغول نظرخواهی از هم شدن، خودم رو بدون اینکه متوجه بشن، پنهان کردم. فاصله بوفه تا محلی که ایستاده بودم حدود سه دقیقه راه بود. در همین حین امیرمحسن جلوی در بوفه با یک سینی چای بچهها رو بلند صدا میزد: «چای یخ کرد، هنوز تصمیم نگرفتید.»
بچهها یه نگاه به دور و برشون کردن و با چهرهای مبهوت از همدیگه میپرسیدن؛ «امیر ظرف این چند ثانیه چه جوری هم رفت، هم چای سفارش داد…! آرام به سمت امیرمحسن حرکت میکردند. وقتی نزدیک بوفه رسیدند، بلافاصله از پشت سرشان بلند گفتم، تنها تنها دیگه!»
با دیدن من همشون شوکه شده بودن. مطمئن بودم هر فکری ممکنه بکنند غیر از اینکه ما دوقلو هستیم، چون در طول سه ترم آشنایی، حرفی از برادرم نزده بودم! فکر کردند با روح مواجه هستند.
از قبل قیافه بچهها رو تو ذهنم تجسم کرده بودم اما عکسالعمل یکیشون غیرقابل پیشبینی بود؛ به محض دیدن من، یک نگاه به امیرمحسن کرد و مجددا یک نگاه به من و همینطور که خیره شده بود، خیلی آهسته عقبعقب رفت و ناگهان کیف و کتابش رو روی زمین انداخت و با سرعت زیاد فرار کرد و به سمت در خروجی دانشگاه میدوید!
البته من همیشه بهش توصیه میکردم که زیاد فیلم تماشا نکنه!!!
* مادرم هم ما رو اشتباه گرفت
امیرمحسن میگوید: هر دو دانشجو بودیم ولی از هم جدا؛ یکی در تهران و دیگری در شهرستان. دوران سختی بود و من سعی میکردم هر سه ماه یکبار به تهران بیام و خانوادهام رو ببینم. یک روز صبح بعد از چند ماه دوری از خانواده بدون اطلاع قبلی به تهران آمدم. وقتی با شوق و ذوق به خانه رسیدم کسی منزل نبود. بعد از کمی استراحت مشغول کارهایم بودم که خواهرم از راه رسید، با دیدن من خیلی عادی سلام کرد و رفت سراغ درسهاش. منهاج و واج مشغول مرتب کردن اتاقم بودم که مادرم از راه رسید. من که دل تو دلم نبود با دیدن مادرم به سمتش رفتم تا در آغوشش بگیرم که مادرم لبخندی زد و خیلی طبیعی با حالتی عادی گفت؛ «خوبی مامان جان، چیزی خوردی؟ بیزحمت اینارو ببر تو آشپزخونه».
من که منتظر استقبالی گرم و با شور و هیجان از طرف خانوادهام بودم، اصلا تصورش رو هم نمیکردم که با چنین برخوردی عادی روبهرو بشم. البته پیش خودم یه حدسهایی زدم ولی ترجیح دادم منتظر برادرم بشم تا همه چی معلوم بشه.
بالاخره برادرم اومد. وقتی مادر و خواهرم چشمشان به او افتاد، سر و صدایی به پا شد و برای خوشامدگویی به سمتش رفتند ولی وقتی نزدیکتر شدند و چهره بهتزده او را دیدند، تازه فهمیدن چه اتفاقی افتاده و به طرف من دویدند….!
گردآوری : پایگاه اینترنتی تکناز