در بنی اسراییل یك نفر قاضی بود كه پسرش از دنیا رفت،او بسیار ناراحت شد و بسیار بی تابی می كرد.دو فرشته(به صورت انسان)نزد او برای طلب قضاوت آمدند.یكی از آن ها گفت:گوسفندان این مرد به زراعت من آمده اند و آن را خراب نموده اند.دیگری گفت:این زراعت در میان كوه و نهر آب واقع شده و برای من راهی جز این نبود كه گوسفندانم را از راه زراعت به سوی نهر آب ببرم. قاضی به اولی گفت:آیا تو هنگام زراعت نمی دانستی كه در آن جا راه مردم است كه گوسفندان خود را از آن راه به آب برسانند؟ او در پاسخ گفت:تو هنگامی كه دارای پسر شدی نمی دانستی كه سر انجام او می میرد،پس به قضاوت خودت رفتار كن. _سپس آن دو فرشته به سوی آسمان عروج كردند.