(ب) هنگامی که از میان قبرها عبور می کنی تا به خاک آشنایی برسی ، رقم تولد و وفات روی سنگ ها ، سریالی از حوداث ریز و درشت را مسلسل می کند.یک باره شبح تاریخ ظاهر می شود ، تو را از از دروازه های طهران قدیم عبور می دهد ، از هیجانات و جوشش های دهه ی پنجاه و از موشک باران سال 66 والتهاب های دهه ی هفتاد .گویی اکنون که اینجا ایستاده ای تاریخی طولانی ، پر کش و قوس و ممند ی از حوداث را پشت سر گذاشته ای . گسستی در کار نیست . تاریخی که در قبرستان یک باره در برابر انسان قد می کشد ، تدریجی ، پیوسته و مضمحل کننده است . برافراشته می شود و آنگاه مثل موریانه می افتد به جان آدم ….تاریخ تجربه به عنوان چیزی بیرونی ،بیگانه و جعلی ، بر ساخته شده و بر هویت گسیخته ی آدم در تصادم و آشوب تجربه های آنی شهری ، آوار می شود.گذشته را به ارسارت خود در می آورد تا تحت سلطه ی خویش آن را دوباره توضیح دهد (نک .هولینگر 1989 )
(ج) اگر قبرستانهای درون شهری طهران قدیم مکان های مقدسی بودند که هراس مقدسی (هراس کیهانی به بیان باختین ) را ایجاد می کردند ،بهشت زهرا (که به شکل کامیپوتری مرده ها را تحویل می گیرد و در هر قطعه، قبرها را در صف و ستون منظم می کند ) به عنوان یک نهاد سامان بخش غول پیکر ،هراسی عرفی می آفریند که ناشی از نیرویی است که به شکلی مرموز به جریان افتاده و در حین اینکه اجساد را آماده می کند ، قدرت نهادهای مربوط به کفن دفن و نیروی ماشین نعش کش ، آژیر آمبولانس و … را بازتولید می نماید. از این لحاظ گورستان مشابه بیمارستان است . بیمارستان ها با وجود اینکه صادقانه تلاش می کنند که زندگی ببخشند ، در کار ترتیب دادن مرگند. آنچه در نهایت ( بعد از رفت و آمد های مکرر )از بیمارستان نسیب آدم می شود، چیزی نیست جز یک جسد.و بدین ترتیب، آنچه زندگان از گورستان به شهر می برند دیگر پالوده شدن از بار گناه و اضطراب در جریان دیالکتیک هراس وتقدیر نیست ، بل هراس از سازمانهای عقلانی است که نمونه های مشابه آن در آن شهر بسیار است. عدم قطعیت تماس در یک فضایی انتزاعی عقلانی شده جایگزین قطعیت تماس با گذشتان و خدا بواسطه ی سنت شده است .آنچه بازتولید می شود نه ایمان، بل قدرت نهادهای متصدی کفن دفن ، کنترل جمعیت و حافظ سلامتی و هراس از آنهاست .
هراسی که مدام گوشزد می کند ،اگر مطابق با «قواعد»رفتار کنی در امان خواهی بود.
در بهشت زهرا ؛هراس با تقدیر و تقدیر با نظم به سامان ، این همان شده و میل گریخته است . فقدان میل نشان از گورستانی دارد که زیبایی شناسی گوتیک مسیحی را پشت سرنگذاشته است . در زیر این قبر ها خوش آشامی در کار نیست . همه مرده اند و ماشین ها در هر قطعه بی قید پارک شده اند .امنیت؟
(د) فوکو (1986)توضیح می دهد که هتروپیا ها مکانهای واقعی ای هستند که فضای خیالی یوتوپیا ها را که مکان واقعی ای ندارند ،منعکس می کنند.هتروپیا ها « بیرون از همه ی مکانها قرار دارند ، حتی اگر ممکن باشد که موقعیتشان را در واقعیت مشخص کرد » ( ص 24 )آنها مکانهای واقعی را به طور همزمان بازنمایی می کنند ،مورد اعتراض قرار می دهند و باژگون می کنند. فوکو می گوید این مکان ها مثل آیینه یا یک « مکان لا مکان »عمل می کنند.« در آیینه ،من خود را جایی می بینم که نیستم ،در یک فضای مجازی وغیرواقعی که پشت سطح ( آن ) گسترش می یابد » (ص 24 ) هترو پیا به عنوان آیینه « مکانی را که در لحظه ی نگریستن خویش در آینه اشغال کرده ام ، هم یک باره کاملا واقعی می کند و به مکانی که آن را احاطه کرده ، متصل می سازد و هم یک باره کاملا غیر واقعی » (ص 24 )
فوکو توضیح می دهد که گورستان مثالی است از اینکه چگونه جامعه وقتی به عنوان تاریخ آشکار می شود« می تواند یک هتروپیای موجود را در اسلوب های متفاوت زیادی به کار اندازد . هر هتروپیا کارکرد دقیق و معینی در جامعه دارد اما همان هتروپیا می تواند ، دریک رابطه ی همزمانی با فرهنگی که در آن رخ می دهد ، کارکردهای متفاوتی داشته باشد » ( ص 25 ) آنچه در بحث فوکو از گورستان و مفهوم هتروپیا مهم است این است که در مورد گورستان گذر از یک فضای روحانی به یک فضای عرفی وجود ندارد و چنین تحولی به سادگی قابل ردیابی نیست. یوتوپیای یک شهر نظم یافته که مرگ را از تجربه ی روزانه ی خود برای همیشه بیرون براند ، در گورستان « به طور همزمان بازنمایی شده ، مورداعتراض قرار گرفته و واژگون شده است».
نظم در بهشت زهرا ( در ردیف منظم قبرهها و … )است نه در شهر شهر . گویی بهداشت ، بازار گل و گلاب ، امنیت وزندگی …از شهر گریخته و در گورستان اقامت گزیده اند.