ماه چهره خلیلی: برای دلم بازی می کنم

ماه چهره خلیلی: برای دلم بازی می کنم

مصطفی امامی-ماه چهره خلیلی فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد در رشته معماری میباشد. وی دوره بازیگری را در در لندن گذراند و در سال 1382 برای اولین فعالیت سینمایی خود جهت بازی در فیلم "چشمان سیاه" بعد از 22 سال به ایران آمد. او بی شک یکی از آتیه داران هنر سینما در ایران است. چهره کلاسیک، ارایه بازی زیبا در فیلمها و سریالها، آشنایی کامل با فن گریم، ساخت چند فیلم کوتاه که جوایز بین المللی فراوانی را برای او به ارمغان آورده است، نگارش فیلمنامه و بالاخره تسلط فوق العاده اش بر زبان انگلیسی از او یک هنرمند حرفه ای ساخته است. او نوه پروین سلیمانی، بازیگر قدیمی سینما و تاتر ایران . او را میتوان در سه کلمه تعریف کرد: مهربان،حرفه ای و متواضع. 

قرار نبود بازیگر شوم
در تهران متولد شدم.در حال گذراندن دوران دبستان بودم  همراه خانواده ام به انگلستان مهاجرت کردم و در آنجا ادامه تحصیل دادم و در دانشگاه آکسفورد مشغول تحصیل رشته معماری شدم.اولین تجربه بازیگری ام بر میگردد به فیلم سینمایی"چشمان سیاه" ساخته آقای قادری که البته این کار را فقط به خاطر اینکه بازیگری راهم در زندگی تجربه کرده باشم انجام دادم وبه دلیل خاطراتی که از مادر بزرگم داشتم دوست داشتم  این فضا را فقط تجربه کنم و قصد حرکت در ادامه مسیر بازیگری را نداشتم اما سرنوشت طور دیگری رقم خورد و الان از آن زمان هفت سال می گذرد و من کار های تلویزیونی و سینمایی زیادی انجام داده ام.
   
صفای مردم ایران در دنیا تک است
بعد از بیست و دو سال که به ایران بازگشتم یک حس وطن دوستی عجیبی در من به وجود آمد. چون در زمان کودکی از ایران خارج شده بودم ذهنیت زیادی از ایران نداشتم ولی همیشه دوست داشتم جایی کار و زندگی کنم که مردمانش با زبان خودم صحبت می کنند و جایی باشم که اقوامم در کنارم باشند.البته ما به کمک پدر و مادر عزیزم تا آنجایی که در توان داشتیم سعی کردیم از ارزش های ملی و مذهبی خودمان در آنجا دفاع و آنها را حفظ کنیم.با این که سال ها از ایران دور بودم اما زبان فارسی را بدون هیچ مشکل و بدون لهجه صحبت می کردم.در آنجا سعی کردم که تا آنجایی که میتوانم اصول دینی خودم را رعایت کنم و همچنین سعی کردم از فرهنگ اصیل ایرانی فاصله نگیرم.اما وقتی به ایران آمدم همه این مسایل برایم رنگ و بوی دیگری گرفت. این که تو فارسی حرف میزنی و همه مردم هم زبان تو هستند و با تو به زبان خودت صحبت میکنند برایم جذاب بود.مثلآ  وقتی ماه رمضان است همه روزه می گیرند و تو هم درکنار همه این فریضه دینی را ادا میکنی خیلی لذت بخش است.همه این ها رابه صفای مردم ایران اضافه کنید این مقوله را در هیچ جای دیگر دنیا نمی شود پیدا کرد.

ترجیح می دهم در ایران زندگی کنم
ترجیح می دهم که در ایران زندگی کنم تا این که در کشورهای غربی باشم.جامعه ای که به دلم نزدیک تر هست ایران است و با تمام وجود دوست دارم که در آن زندگی کنم.به هرحال من تجربه زندگی در ایران و در خارج از ایران را دارم و فکر میکنم انسان جایی میتواند زندگی کند که در آنجا احساس راحتی میکند و قلبآ آنجا را دوست دارد و من هم در ایران احساس راحتی میکنم ودوست دارم در آن زندگی کنم.مثلآ برای من دین ام مهم است و دوست ندارم با جامعه ای رو به رو باشم و در آن زندگی کنم که به مسایل دینی بی توجه یا کم توجه است.

خانواده و جامعه
وقتی به انگلستان آمدیم همیشه این در گوش من زمزمه می شد که تو باید همان دختر اصیل ایرانی و مسلمان باقی بمانی و نباید فکرکنی که از کشورت خارج شدی پس باید از فرهنگ و دینت هم فاصله بگیری!در یک برهه زمانی من معلم شاهنامه فردوسی داشتم که به من شاهنامه را یاد می داد.یا الان معلم نستعلیق دارم  و دارم روی خطم کار میکنم.اینکه بعد از بیست و پنج سال زندگی در غرب توانسته ام ارزش های ملی-مذهبی ام را تا حدی حفظ کنم یکی به خانواده ام بر میگردد و دیگری به جامعه.چون جامعه هیچ فشاری برای پذیرش یا عدم پذیرش این ارزش ها بر من وارد نکرد و خودم انتخاب کردم که این ارزشها را در خودم تقویت کنم.البته فکر می کنم این موضوعات شخصی است و اگر شما سوال نمی کردید هیچ وقت در مورد این مسایل صحبت نمی کردم.

سمندریان
علاقه به سینما از بچگی در من وجود داشت.اما از آنجایی که همه پدر و مادرهای ایرانی دوست دارند فرزندانشان یا دکتر شوند یا مهندس تصمیم گرفتم در رشته معماری ادامه تحصیل دهم.البته بازیگری یک آرزوی دوردست برایم بود که فکر نمی کردم به آن برسم.بعد از اینکه "چشمان سیاه" را با یاری و کمک آقای قادری و مادر بزرگ مرحومم بازی کردم دوباره به انگلستان برگشتم و طی یک سال به طور فشرده سینما-تاتر خواندم تا بتوانم خودم را تقویت کنم. وقتی هم که به ایران بازگشتم در کلاس های آقای سمندریان ثبت نام کردم و ایشان به من کمک کردند تا موسیقی صدایم را درست کنم.کم کم همه دوره های آقای سمندریان را گذراندم.هنوز هم اگر باخبر شوم که کلاس مفیدی برگزار می شود که باعث ارتقای سطح کیفی بازی من می شود اولین نفری هستم که ثبت نام میکنم چون واقعآ بازیگری حرفه ای است که بازیگر در آن باید همیشه در حال یادگیری باشد.شاید ورود من به سینما شانسی بوده است اما ادامه دادن این مسیر بدون گذراندن این دوره ها ممکن نبود.

کارگردانی
بعد از اینکه چند کار به عنوان بازیگر انجام دادم کم کم به کارگردانی هم علاقه مند شدم و خیلی دوست داشتم که این کار راهم تجربه کنم چون احساس میکنم انسان وقتی نوع دکوپاژ و میزانسن و… را به خوبی بداند واقعآ از کار خودش لذت می برد.به همین دلیل در کلاس های کارگردانی آقای فخیم زاده شرکت کردم و چند تا کار کوتاه ساختم. الان دغدغه کارگردانی مستند را دارم و دوست دارم در اولین فرصت فیلم "ستاره من پروین" که مستندی از زندگی مرحوم پروین سلیمانی است را به اتمام برسانم.مطمین باشید اگر یک روزی از جلوی دوربین کنار بروم حتمآ روی صندلی کارگردانی خواهم نشست.از همان ابتدا که وارد سینما شدم خیلی دوست داشتم بدانم که در پشت دوربین چه اتفاقاتی می افتد.بعد از چشمان سیاه من دوره سینما و تاتر را گذراندم و وقتی دوباره به ایران بازگشتم و با کارگردان هایی مثل آقای میرباقری و آقای جوزانی را دیدم بیشتر به کارگردانی علاقه مند شدم و به همین دلیل دوره کارگردانی آقای فخیم زاده را گذراندم که در این دوره خیلی از ایشان یاد گرفتم.

عید قربانی
خانواده ما یک خانواده مذهبی است و همه این سالها در اینجا مراسمات عزاداری محرم و رمضان را به سوگ نشسته ایم اما عزاداری که در ایران وجود دارد هیچ وقت در اینجا دیده نمی شود به همین دلیل اولین  محرمی که پس از بازگشتم به ایران تجربه کردم،نخستین چیزی که توجه من جلب کرد قربانی کردن گوسفند بود که چون تا به حال ندیده بودم برایم غیر عادی بود.این موضوع باعث شد که من یک داستان کوتاه در مورد این موضوع نوشتم و وقتی دوره کارگردانی را گذراندم تصمیم گرفتم این داستان را تبدیل به یک مستند تصویری کنم برای این موضوع به بندر ترکمن رفتم و این فیلم مستند را ساختم و اسمش را گذاشتم "عید قربانی".زیاد روی موفقیت این فیلم حساب نمی کردم و وقتی که در جشنواره های مختلف بین المللی جایزه های متعددی کسب کرد برایم جالب بود و این موفقیت باعث شد که به ادامه این کار تشویق شوم.

مکمل یا اول بودن نقش برایم مهم نیست
درست است که من با نقش اول شروع کردم ولی بعد از اینکه دوره سینما-تاتر را در انگلستان گذراندم دیدگاهم نسبت به مقوله بازیگری کاملآ تغییر کرد.البته بعد از بازگشتم در سریال "درچشم باد" و "مختارنامه" هم نقش های اصلی کار را برعهده داشتم اما وقتی با یک بازیگر با کارگردان های بزرگ کار می کند دیدگاهش نسبت به اصلی یا مکمل بودن نقش تغییر پیدا میکند.بعد از کارکردن با کارگردان هایی مثل آقای جوزانی و میرباقری به این نتیجه رسیدم که جذابیت نقش برای خودم خیلی مهمتر از اول بودن یا مکمل بودن نقش است. الان هم که فیلمنامه برایم ارسال می شود هیچ وقت نمی پرسم که نقش من اول است یا مکمل،بلکه اول سناریو را میخوانم تا ببینم آیا این فیلمنامه از داستان قوی و جذابی برخوردار است یا نه.حتی برایم پیش آمده که نقش اول به من پیشنهاد شده است ولی من از نقش مکمل داستان خوشم آمده است.

تاریخ کشور و دین هر انسانی به قلب او گره خورده است
بازی در چشم باید برایم خیلی جذابیت داشت.چون در اروپا رشد کردم و بزرگ شدم بیشتر از آنکه تاریخ ایران را بدانم با تاریخ اروپا آشنایی دارم و این برایم خیلی جالب بود که در یک نقش تاریخی بازی کنم.آن هم تاریخ معاصر کشور خودم که خیلی دوست داشتم درباره آن بیشتر بدانم."در چشم باد" باعث شد که تاریخ ایران را بیشتر مطالعه کنم و وقتی شیرینی تحقیق و جست و جو در تاریخ ایران را چشیدم دوست داشتم درمورد تاریخ دینی خودم هم بیشتر بدانم و خودم را درگیر تحقیق درباره مسایل دینی کنم و برای این منظور در سریال"مختارنامه" بازی کردم."نردبام آسمان" هم در یک دوره تاریخی دیگر می گذشت که من نقش یک زن ایرانی را داشتم که با قوم مغول وصلت کرده بود و برایم جالب بود که در مورد آن دوران بیشتر مطالعه کنم و به همین خاطر در مورد زندگی "غیاث الدین جمشید کاشانی" خیلی مطالعه کردم.به نظرم آن چیزی که به قلب و دل هر انسانی پیوند خورده است تاریخ کشور و مذهب اوست و من به عنوان یک بازیگر دوست دارم که در قالب نقش های مختلف تاریخی در مورد دین و کشور خودم بیشتر تحقیق کنم.

کلیشه نشدم…
"در چشم باد" یک پروژه عظیم و بزرگی بود که در پنجاه قسمت یک ساعته تولید شده است و شش-هفت سال فیلمبرداری آن به طول انجامید.در این سریال نقش یک زن فداکار ایرانی را بازی میکنم که آن دوره سختی های زیادی را تحمل کرده است و اتفاقات خیلی عجیبی برای او حادث می شود و تمام عواطف و احساسات مادارنه یک زن ایرانی در این نقش خلاصه می شود.فکر میکنم کار بسیار خوبی از آب درآمده باشد.نقشی که در"مختارنامه" بازی کردم با نقشم در سریال"درچشم باد" بسیار متفاوت است.در مختارنامه من نقش یک زن عرب کاملآ منفی،جاه طلب و قدرت طلب را بازی می کنم که دیگران رامدام به جان هم می اندازد و اصلآ به نقش های قبلی ام شباهتی ندارد و فکر می کنم یکی از متفاوت ترین کارهایم را شاهد خواهید بود.در سریال "کلاه پهلوی"نقش زن دیپلمات انگلیسی را بازی می کنم این نقش هم شباهتی با دیگر نقش هایم در سریال های تاریخی ندارد.درست است که سریال های تاریخی زیادی بازی کرده ام اما فکر میکنم دچار کلیشه نشده ام چون هرکدام از این نقش ها دارای ویژگی های متفاوتی نسبت به یکدیگر هستند که از هم متمایز می شوند.

نقاب
فیلم برداری"نقاب"سال 83 انجام شد ولی حدود چهار سال بر سر اکران این فیلم بحث و اختلاف وجود داشت..وقتی هم که فیلم اکران شد خیلی زود از پرده ها پایین کشیده شد و حتی سی دی آن هم زیاد در بازار توزیع نشد و حتی یادم هست که در آن زمان وزارت ارشاد به خاطر اکران این فیلم از مردم عذر خواهی کرد. من دلیل این حواشی را نمی دانم ولی چیزی که در آن ایام در مورد این فیلم به گوش می رسید این بود که "نقاب" بد آموزی دارد.البته به نظرمن صفحات حوادث روزنامه ها هم میتواند با این دیدگاه بدآموزی داشته باشد اما اگر بخواهیم منطقی به موضوع نگاه کنیم می بینیم که فیلمی مثل "نقاب" همانند صفحات حوادث روزنامه ها باعث هوشیاری بیشتر مردم می شود و زنگ خطر را به خاطر وجود بعضی معضلات اجتماعی برای مردم به صدا در می آورد.

کلاه پهلوی
کلاه پهلوی سریالی بود که از سال 82 در مرحله پیش تولید بود و در سال 85 من جلوی دوربین کلاه پهلوی رفتم.کلاه پهلوی کار عظیمی است که تعدد نقش در آن دیده می شود ومن هم یکی از بازیگران آن هستم که خیلی نقشم را دوست دارم و فکر میکنم شاید فقط یک بار همچین نقشی پیشنهاد شود که در کشور خودت با یک زبان دیگر بازی کنی.من در این سریال نقش یک زن دیپلمات انگلیسی را دارم  که در آن مقطع تاریخی(زمان به قدرت رسیدن رضا خان) تعلیم داده شده بوده است که به ایران فرستاده شود تا مقاصد انگستان را پیش ببرد.در کلاه پهلوی نقش اصلی وجود ندارد و 6-7 نفر بازیگر هستند که قصه را پیش می برند.

پول برایم مهم نیست
معتقدم کار هنری وقتی با مسایل مالی قاطی می شود ضربه می خورد.اگر یک بازیگر بتواند زندگی اش را اداره کند و مشکل مادی نداشته باشد میتواند با دقت تر و با سلیقه بهتر کارها را انتخاب کند و کارهای درست تری را انجام دهد ولی وقتی دغدغه مالی وجود دارد ممکن است بازیگر به خاطر مبلغ قابل توجهی که به خاطر بازی در فلان نقش به او می پردازند نقشی را بازی کند که دوست ندارد.در مجموع فکر می کنم کارنامه هنری خیلی مهم است و به شخصه ترجیح می دهم که برای انتخاب نقش هایم به مسایل مادی فکر نکنم.اولین چیزی که در انتخاب کار برایم حایز اهمیت است فیلمنامه خوب است و درکنار فیلمنامه تاثیر گذاری نقش و کارگردان هم برایم مهم است.

فعالیت مطبوعاتی ماه چهره
.نام مجله ما "زن آسیایی" بود که در کل در طبقات مجلات اجتماعی طبقه بندی می شد.این مجله را در سال 2000-2001 به همراه پنج تن از دوستان دیگرم که همگی اهل قاره آسیا بودند راه اندازی کردیم.بعد از مدتی دوستان تصمیم گرفتند که یک مجله جدید تاسیس کنند و به من هم پیشنهاد دادند که  سردبیری بخش سلامت مجله را قبول کنم.من هم پذیرفتم و مشغول کار شدم و وقتی برای بازی در "چشمان سیاه" انتخاب شدم کارم را به یکی از دوستان سپردم و آمدم.اما کار مطبوعاتی کاری نیست که بشود به دیگری سپرد چون شاید کار آنطور که مد نظر شماست پیش نرود.به هرحال بعد از مدتی به خاطر مشغله کاری که در زمینه بازیگری برایم ایجاد شده بود از دنیای مطبوعات فاصله گرفتم.

خاطره از مادر بزرگ
مادر بزرگ همیشه سعی می کردم که به من بفهماند که باید هر روز روی بازی ام کار کنم تا روز به روز بهتر شوم.یادم می آید بار اولی که باهم برای دیدن "چشمان سیاه" به سینما رفتیم و در تمام مدت فیلم دستم در دست مادر بزرگم بود.وقتی که فیلم تمام شد فکر می کردم که حداقل بگوید که آفرین،برای فیلم اول ات خوب بود و حالا باید بیشتر تلاش کنی.اولین حرفی که مادر بزرگم به من زد این بود که ای کاش نگفته بودی نوه من هستی(خنده).واقعا من خجالت می کشم که تو همچین بازی ای کردی،تو باید بهتر از این شوی و باید بیشتر تلاش کنی.

دوست دارم در همه ژانرها موفق باشم
دوست دارم همه ژانرها را تجربه کنم و درهمه آنها هم به عنوان یک بازیگر موفق شناخته شوم.من بازیگری نیستم که مثلآ بگویم سریال روتین یا سریال طنز کار نمی کنم.بیشتر از این که ژانر برایم مهم باشد فیلم نامه مهم است و دوست دارم در کاری بازی کنم که فیلمنامه خوبی دارد.نقش های متفاوتی را در ژانرهای مختلف تجربه کرده ام،از یک دختر کور و بی نوا تا یک زن دارای شوهر و بچه و حتی این اواخر فیلم "سایه وحشت" را در ژانر وحشت کار کردم و در آن من نقش یک روح را بازی کرده ام. دوست دارم بیشتر در نقش های مختلف را تجربه کنم تا ژانرهای مختلف.

سیمرغ
همه بازیگران به سیمرغ فکر میکنند و حتی آنهایی هم می گویند ما به سیمرغ فکر نمی کنیم هم به نظر من به سیمرغ می اندیشند.من هم به این موضوع فکر میکنم اما این طوری نیست که هدف و مقصدم در سینما سیمرغ و جایزه باشد.مادر بزرگ من هیچ وقت سیمرغ نگرفت اما همیشه از بهترین بازیگران ایران بود.سیمرغ در این حد که یک انگیزه برای بهتر کارکردن باشد خوب است ولی نباید برای سیمرغ بازی کرد.

عاشق زندگی سنتی ام
خیلی سنتی ام.از موسیقی سنتی تا کتاب های قدیمی و دکوراسیون سنتی ایرانی.این جا همه چیز مدرن است و وقتی از خانه بیرون می روید با دنیای تکنولوژی روبه رو می شوید اما من دوست دارم وقتی به خانه ام می آیم  درفضای سنتی اصیل ایرانی زندگی کنم چون از زندگی در این فضا لذت می برم.فکر میکنم این که کسی دوست دارد مدرن زندگی کند یا سنتی یک انتخاب شخصی است و زیاد به محل سکونت انسان ربطی ندارد.

مطالعه و ورزش
 خیلی زیاد مطالعه می کنم. وسعی میکنم از قرآن برای بهتر زندگی کردن الهام بگیرم.قرآن کتابی است که کهنه نمی شود و هر بار که خوانده می شود نکته جدیدی به انسان می آموزد. درکنار این به خواند اشعار مولانا هم خیلی علاقه دارم. کتاب های رمان راهم مطالعه میکنم چون برای یک بازیگر رمان خواند لازم است تا به وسیله رمان تخیل خود را تقویت کند.از بچگی اهل ورزش بودم و در مقاطع مختلف تحصیلی عضو تیم والیبال و بدمینتون مدرسه و دانشگاه بودم.سعی کرده ام که همیشه ورزش کنم چون هم برای کار بازیگری و هم برای سلامتی یک امر حیاتی و مهم است.

الگو
الگوی هنری ام مادر بزرگم خانم پروین سلیمانی است چون وقتی چشمانم را باز کرده ام در دنیای هنر مادر بزرگم را دیده ام و همیشه با او برای کارهای مختلف هنری مشورت می کردم.الگویم در زندگی شخصی ام هم پدر و مادر عزیزم هستند که اگر بتوانم مثل پدر ومادرم زندگی کنم فکر می کنم میتوانم در زندگی یک انسان موفق باشم.

اگر یک دیوار سفید داشته باشم…
اگر یک دیوار سفید داشته باشم دوست دارم روی آن را اشعار مولانا را با خط نستعلیق خطاطی کنم.

از لابه لای حرف ها:
* پیشکسوت های بازیگری کسانی هستند که راه را هموار کرده اند تا امثال من الان بتوانند بازی کنند.فکر میکنم وظیفه اصلی همه ما این است که به این بزرگواران احترام بگذاریم و در واقع کمترین حق این عزیزان این است که از سوی ما احترام ببینند.به نظر من باید به خاطر خودمان از این پیشکسوتان تقدیر کنیم.

* فیلمنامه "موش"  خیلی جالب و جذاب بود.در این فیلم من نقش یک دختر خبرنگار عراقی را ایفا کردم.تهیه کننده این فیلم شبکه الکوثر بود و یک مقدار هزینه هایی که روی کاغذ وجود داشت تا آن هزینه هایی که روی صحنه شد خیلی تفاوت داشت.من سعی خودم را کردم که نقشم را به خوبی ایفا کنم.آخرین حضور مادر بزرگم در سینما هم بر می گردد  به همین فیلم که از این جهت خیلی به این فیلم تعلق خاطر دارم.

* وقتی دارم بازی می کنم برای دلم بازی میکنم.ولی بعدش برایم مهم است که نظر مردم را در مورد کارم بدانم چون به هرحال مردم هستند که ما را انتخاب میکنند نه منتقدین.البته نقدهایی که در موردم نوشته می شود را هم میخوانم.

گردآوری : پایگاه اینترنتی تکناز