متن نامه یك روانشناس به دخترش !

متن نامه یك روانشناس به دخترش !

سحر نام تمام دختران دنیاست

 

سحر جان نكاتی هست كه باید بدانی ، هرچند كه می دانم می دانی پس هدف از این نوشته فقط یادآوری دانسته های توست.
تمامی انسانها در طول كار و زندگی خود انتظاراتی دارند كه برآورده نشده است كه اغلب زمینه ساز ناخشنودی های آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهی را برای ارتباط بهتر با تو پیدا كنم پس تصمیم گرفتم برایت نامه ای بنویسم .
تا آنجا كه می دانم واقعیت مانند هوا می ماند آن را نمی توان تغییر داد و بجای صرف انرژی جهت مبارزه با واقعیتها باید آن را بپذیری و به زندگی ات ادامه بدهی لذا برای این كه موضوع را بیشتر برایت روشن كنم از مدیریت فردی شروع می كنم.

مدیریت فردی :
همه ما برای زندگی خود برنامه منظمی داریم و اهدافی كه درذهن می پرورانیم و تلاش می كنیم كه به آنها دست پیدا كنیم لذا دقت كن كه نكات ذیل را به خاطر بسپاری
1- هدف خود را تعریف كن
2- هدفت را مجهول و مبهم نگذار و به روشن ترین شكل ممكن آن را برای آینده تعریف كن
3- اقدامات خود را در جهتی قرار بده كه به آن هدف برسی
4- كارهایی را كه برای رسیدن به اهدافت باید انجام دهی ، مشخص كن
می دانی دخترم زمانی كه مشكلات بروز می كنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستی كه همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولت كم و بدهی هایت زیاد است ، وقتی می خواهی بخندی و آه می كشی ، وقتی غم و عصه هایت زیاد است و می خواهد تو را به زیر بكشد چه می كنی؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می كنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چكار می كنی؟

اگر لازم است كمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است كه گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار كسانی كه شكست خوردند در حالی كه با كمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها كسانی موفقیت را درك كردند كه تسلیم نشدند هرچند سرعتشان كم بود هرچند گامهای ایشان كند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فكر می كردند رسیدن به آنجایی كه باید می رسیدند .

دخترم باید بدانی كه زندگی یك سفر است و هر بخش از آن یك سفر كوتاه اما در نوع خود كامل . از یك نویسنده ناشناس می خواندم كه زندگی را این گونه تفسیر كرده بود كه چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است كه پاهایت زخمی و كوله ات پر از مشكلات باشد ولی سخت تر از آن این است كه ندانی به كجا می روی .

حتما ً سؤال خواهی كرد از كجا بدانم باید كجا بروم. نمی دانم آیا كتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای كمك كرد و گربه به او گفت به كجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی كند به كجا بروی . پس دقت كن به كجا می روی ، با كدامین پا می روی و به كدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.

پس باید مسیر زندگی ات را مشخص كنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان كه هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یك قدمی ماست خوشبختی در نزدیكی ماست ، فقط باید چشم باز كنی و ببینی .

دقت كن چه عینكی از پیش داوری ها بر روی صورت تو قرار گرفته است ، اسیر كدام رنگی و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب كرده ای ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده ای كه كدام را انتخاب كرده ای و یا از كدام یك از آنها در حال استفاده هستی؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب كمی استراحت كن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فكر عمل كنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی . پس عجله نكن كمی بیاسای و اندیشه كن.

 

پایگاه فرهنگی هنری تکناز