از دیدگاه حضرت امام سجاد (علیهالسلام) بین سلامت روانی – اخلاقی ما انسانها و خصلتهای اخلاقی، رابطهای مستقیم وجود دارد و کسی که به اصلاح خویش پردازد نفسش اصلاح خواهد شد.
|
امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده اند:
«اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُكْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا»
خدایا هیچ خصلتی را که بر من عیب گرفته شود در من رها نساز، مگر این که آن را اصلاح کنی و هیچ عیبی در من نباشد که موجب سرزنشم گردد مگر آن را نیکو گردانی، و هیچ کرامت ناقصی در من نباشد مگر این که آن را تمام سازی.
مقایسه سه جمله امام سجاد (علیهالسلام):
این فراز از دعاء مکارم الاخلاق حضرت امام سجاد (علیهالسلام) دارای سه جمله کوتاه ولی پر معنا است که هر کدام را معنا کرده و سپس مقایسه خواهیم کرد تا که دانسته شود که امام (علیه السلام) از این بیان خود چه منظوری داشته اند.
فراز اول:
«اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا» واژه «وَدَعَ، یَدَعُ» ترک و رها کردن است. اما واژه «تُعَابُ» نسبت عیب و نقص، یا عیب و ننگ به فلانی داد. اگر عیب و نقصی داشته باشم که نسبتش به من درست باشد و مرا ناقص کرده و به شکل خصلت در من درآمده و نسبت دادن آن به من درست باشد، در نتیجه بیان امام را شاید بتوان این گونه معنا کرد که خدایا! آن عیب را گو این که در من به رسوایی نکشیده باشد، اصلاح فرما!
فراز دوم:
«وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا» اما واژه «وَ نَبَّهُ» را در لغت وَبَخَّهُ معنا کرده که به معنای سرزنش و توبیخش کرد میباشد. بنابراین، منظور از جمله دوم این میشود که ممکن است در من عیبی باشد، که کار را به رسوایی کشیده و به آن خاطر دیگران مرا سرزنش میکنند. آن کار زشت را بدل به نیکویی و خوبی کن! در واقع در جمله اول گوئیا اشاره به عیب نهان داشتند و در دومی عنایت به عیب ظاهر و آشکار دارند. در نتیجه، امام (سلاماللهعلیه) از خداوند متعال اصلاح خویش از آن عیب آشکار نیز درخواست کرده اند.
اما جمله سوم:
«وَ لَا أُكْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» در فضایی بالاتر امام (سلاماللهعلیه) سیر کردهاند که این جا دیگر عیب و نقص نهان و آشکاری در کار نیست. شخصی خود ساخته و بی عیب است که دارای صفات مطلوب و نیکو است که باید کاملتر شود. این است که فرمود: «وَ لَا أُكْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» کرامتهایی دارد که خود آن ها نا تمام بوده و در سر حدّ کمال نیست. این کرامت و فضیلت را خدایا خودت به اتمام رسانیده و ناقصش باقی مگذار!
نکته این جا است که میتوان گفت: امام (سلاماللهعلیه) گوئیا انسانیت را به درگاه الهی کشانیده و مطرح میکنند که ای خدا! این انسان در هر سطح، حال، موقعیت، زمان و مکانی محتاج به تو است او را دریاب! که اگر صالح است ناقص است، و اگر معیوب است دیگران بدانند و یا ندانند، تو رفع عیبش کن!
درمان عیوب:
برای درمان عیوب چند راه کار وجود دارد:
1. دعادرمانی:
باید از خداوند متعال به واسطه دعا درخواست اصلاح خویش کرد. هرقدر انسان بیشتر درک فقر خویش کند بهتر می تواند او را بخواند و به هدف نایل آید. چنان که حضرت امام سجاد (سلاماللهعلیه) در همین چند فراز از دعا این را به ما آموختند.
2. عمل درمانی:
باید نظر به وحی الهی داشت که هر چه قرآن و اهل بیت (سلاماللهعلیهم) به آن امر فرمودهاند را به کار گرفت، و در عمل به آن پرداخت.
راه کار شناخت عیوب خویش:
برای شناخت عیوب خویش چگونه باید آنها را شناخت و در صدد اصلاح خود برآمد؟
پاسخ این که از دیدگاه حضرت امام سجاد (علیهالسلام) بین سلامت روانی – اخلاقی ما انسانها و خصلتهای اخلاقی، رابطهای مستقیم وجود دارد و کسی که به اصلاح خویش پردازد نفسش اصلاح خواهد شد.
اما خصلتهای اصلاحی کدام است؟
میتوان گفت این خصلتها همان فضایل اخلاقی است که وجودش در انسان موجب رشد و زداینده عیوب نفسانی انسان می شود.
اما عیوب کدام است؟
در پاسخ باید گفت، عیوب در زمینه اعتقادات شامل انحرافات عقیدتی؛ و در زمینه شریعت، عدم التزام و پایبندی به احکام شرع؛ و در اخلاق مجموعه رذایل اخلاقی؛ و در عرفان عدم وابستگی و دلبستگی به خداوند متعال و برتابیدن هر غیر اویی را نوعی شرک خفی است گویند. در هرحال، در هر سطح و مرحله ای انسان نفسانیت و شیطان خاص خود را دارد که موجب معیوب شدن او، و به خطر افتادن انسانیت انسان خواهد شد.
راهکارها
تا به عیوب خویش آگاهی پیدا نکنیم چگونه میتوانیم آنها را بر طرف سازیم؟ بنابر ین، پیش از هر چیز راه کارهای شناخت عیوب را باید وارسی کرد.
شناخت عیوب از دو حال خارج نیست، یا این که انسان خود به تنهایی به توسط محاسبه بتواند به عیوب خویش پی ببرد، و یا این که از دیگران در این امر کمک بگیرد.
اما در طریق نخست یک مانع بزرگ وجود دارد و آن حبّ ذات است که انسان به خویشتن علاقمند است و از درون خود را دوست دارد. این حبّ اجازه نمیدهد شخص چیزی را برای خود عیب بداند. بی شک، «حُبُّکَ لِلشِّیءِ یُعمِی وَ یُصِم.» محبت به هر چیز انسان را کر و کور میکند. اگر کسی خود روانکاوی کند این حقیقت را اذعان و اعتراف میکند. انسان به کاستیها و کمبودهای خود اصلاً توجه نمیکند، اگر بکند به سرعت آن را توجیه میکند. بدتر این که شیطان نیز در این جهالت دمیده و نفس را کمک میرساند که حتی کارهای زشت او را زیبا جلوه دهد. او قسم خورده و با تأکید به خالق این انسان بی شرمانه گفته که «لَاُزَیِنَنَ لَهُم…» من گناه و کار زشت را بر این ها زینت می دهم. راه کار برخورد صحیح این است که انسان باید خود را در معرض اتهام دیده و به دقت به واکاوی درون خود پردازد. وضعیتها و منشهای خود را با معیارهای صحیح محک بزند. در نهجالبلاغه از مولی الموحدین (سلام الله علیه) آمده که «اَنَّ اَلمُؤمِنَ لا یُصبِحُ وَ لا یُمسِی اِلّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِندَهُ…» همانا مؤمن صبح نمیکند و شب نمیکند مگر اینکه نفسش نزد او متهم است. برای موقعیت در این مرحله باید معیارهای ارزشی و اخلاقی را به دقت شناسایی کرد تا مبادا شیطان انسان را فریب داده و عیبش را حسن جلوه دهد.
مناسب است توجه کنیم که بستر ساز عیوب توجیهاتاند که کم و بیش همه به گونهای به آن مبتلا هستیم. به عنوان نمونه برخی از آنها را توجه کنیم.
آیا انسان ترسو خود را به عنوان محتاط و دور اندیش توجیه نمی کند؟ آیا بخیل خود را به عنوان مقتصد توجیه نمی کند؟ آیا ورود به حریم دیگران را آزادی تلقی نمی کنند؟ آیا شهوترانی را دم غنیمت شمردن نمی بینند؟ آیا خوش گذرانی و معاصی را به عنوان آزاد خواهی تحمیل نمی کنند؟ آیا دنیا طلبی خود را به عنوان زرنگی و دانایی توجیه نمی کنند؟ آیا عشرت زدگی خود را توسعه نمی بینند؟ آیا رانت خواری، پارتی بازی، تقلب را استفاده از فرصت ها نمی پندارند؟ آیا مطالعه و تلاش علمی را خرخوانی نمی دانند؟ به واقع زن ذلیل کدام است؟ بسیاری از ضرب المثل ها چه معنا داشته و جایش کجا است؟
این جا است که باید در شناخت دقیق معیارها و ضوابط ارزشی کمال دقت و همت را به کار برده و تلاش کرد. جای گاه فضایل و رذایل را با دلائل محکم شرع که مجموعه عقل و نقل است مشخص کرد. آن گاه رفتار خود را به این معیارها عرضه داشته و سنجید. این است که باید با عنایتی بیشتر به خود اندیشی پرداخت. نگرش عمیقانه به دین و بصیرت به عیوب خویش را نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) مورد عنایت قرار داده و فرموده اند که «اِذَا اَرَادَ الله بِعَبْدٍ خَیراً، فَقَّهَهُ فِی الدّینِ، وَ زَهَّدَهُ فِی الدُّنیا، وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَهُ»؛ وقتی خداوند، خیر بندهای را بخواهد، وی را دینشناس میکند، نسبت به امور مادی و دنیوی بیاعتنایش می نماید، و وی را به عیوب و نواقص خودش بینا میسازد.
بندگان خدا برای شناخت عیوب خویش وقتی را باید لحاظ کرده و حسابرسی از خود کنند و بنگرند که در چه حال و مقامی قرار دارند و چه باید بکنند. از حضرت علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گزارش شده که فرمودهاند: «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلی عُیُوبِهِ وَ اَحاطَ بِذُنُوبِهِ»؛ کسی که حساب نفس خود را برسد، بر عیوب خویش واقف شده و به گناهانی که مرتکب شده است احاطه مییابد.
دومین راه برای یافتن عیوب خویش، استفاده از دیگران است. برآورد اهل بیت (علیهمالسلام) در شناخت برترین برادران دینی این است که «اَحَبُّ اِخْوانی اِلَیَّ مَنْ اَهْدَی عْیْوبِی اِلَیَّ»؛ امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: بهترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من هدیه دهد. از این جهت مسلمانان وقتی به یک دیگر برخورد می کردند یکی به دیگری میگفت: «رَحِمَ اللهُ مَنْ اَهْدَی اِلَیَّ عُیُوبی»؛ مشمول رحمت الهی باشد کسی که بر من منّت گذارده و هدیهای به من بدهد که عیبهای مرا برای من بیان نماید.
از نظر ارزشی آن قدر این شیوه را ارزش مند دیده اند که این گونه دوستان را بر همه¬گان ترجیح می داده اند. از حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است که فرموده باشند: «لِیَکُنْ آثَرُ النّاسِ عِنْدَکَ مَنْ اَهْدی اِلَیْکَ عَیْبَکَ، وَ اَعانَکَ عَلی نَفْسِکَ»؛ البته باید مقدّمترین دوستان برای تو کسی باشد که عیبت را به تو اهدا نماید و تو را در راه خیر و سعادتت یاری رساند.
نکته مهم این است که بی شک، درست است که فرموده اند «المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ» مؤمن آیینه مؤمن است. ولی به حتم دیده اید که گاه آینه ها خود مشکل دارند. برخی تیره و تار، و یا محدب و مقعر اند. این جا است که باید میزان خود بی عیب باشد و او با معیار شرع به درستی تطبیق داده شده باشد. و گرنه درباره امام المتقین علیبنابیطالب (علیهالسلام) است که «لا تَأخُذُهُ فِی اللهِ لَومَةُ لائِمٍ» از ملامت ملامتگران چیزی به خود راه نمیداد. پس باید با میزان درستی خود را سنجید و خود را در او دید و در قیامت همه ما را با امام علی (علیه السلام) میسنجند که در سلامی که محضر مبارکش میدهی میگویی: «السَلامُ عَلَی میِزَانَ الاَعمَالِ» بر شما ای میزان اعمال سلام و درود.
در تاریخ آمده که عبدالله بن جعفر از افراد کریمالنفس و بزرگوار عصر خود بود. او در ایُام زندگی خویش خدمات بزرگی نسبت به افراد تهیدست و آبرومند انجام می داد. او به اندازهای در بذل و بخشش کوشا و بلند نظر بود که بعضی از افراد وی را در این کار ملامت میکردند و به او میگفتند که تو در احسان به دیگران راه افراط در پیش گرفتهای. روزی برای سرکشی به باغی که داشت با بعضی از کسان خود راه سفر در پیش گرفت. نیمه راه، در هوای گرم، به نخلستانی سرسبز و خرم رسید. تصمیم گرفت چند ساعتی در آن باغ استراحت نماید. غلام سیاهی باغبان بود، با اجازه غلام وارد باغ شد، کسانش وسایل استراحت او را در نقطه مناسبی فراهم آوردند. ظهر شد، غلام بستهای را در نزدیکی عبدالله آورد و روی زمین نشست و آن را گشود. عبدالله دید سه قرص نان در آن است. هنوز غلام لقمهای نخورده بود که سگی وارد باغ شد، مقابل غلام آمد، گرسنه بود و از غلام درخواست غذا داشت. او یکی از قرصههای نان را به سویش انداخت و سگ گرسنه با حرص آن را در هوا گرفت و بلعید و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد. او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالی را بدون این که خودش غذا خورده باشد برچید. عبدالله که ناظر جریان بود از غلام پرسید: جیره غذایی شما در روز چقدر است؟ جواب داد: همین سه قرص نان که دیدی. گفت: پس چرا این سگ را بر خود مقدم داشتی و تمام غذای شبانه روزت را به او خوراندی؟ غلام در پاسخ گفت: آبادی ما سگ ندارد، میدانستم این حیوان از راه دور به این جا آمده و سخت گرسنه است و برای من رد کردن و محروم ساختن چنین حیوانی گران و سنگین بود. عبدالله از این عمل بسیار تعجب کرد، گفت: پس خودت چه خواهی کرد؟ جواب داد: امروز را به گرسنگی میگذرانم تا فردا سه قرص نان را برایم بیاورند. جوانمردی و بزرگواری آن غلام سیاه مایه شگفتی عبدالله جعفر شد و با خود میگفت: مردم مرا ملامت می کنند که در احسان به دگران تندروی میکنی در حالی که این غلام از من به مراتب در احسان و بزرگواری پیشتر و مقدّم است. عبدالله سخت تحت تأثیر بزرگواری غلام سیاه قرار گرفت، مصمّم شد او را در این راه تشویق نماید. از غلام سیاه پرسید صاحب باغ کیست؟ پاسخ داد فلانی که در روستا منزل دارد. گفت تو مملوکی یا آزاد؟ گفت من مملوک صاحب باغم. او را فرستاد صاحب باغ را آورد. درخواست نمود که باغ را با تمام لوازمش و همچنین غلام سیاه را به او بفروشد. مرد خواسته عبدالله جعفر را اجابت نمود و باغ و غلام را به عبدالله فروخت و بعد عبدالله جعفر، غلام را در راه خدا آزاد کرد و باغ را هم به او بخشید. جالب آن که وقتی باغ را به غلام بخشید غلام بلند همّت گفت:
«اِن کَانَ هَذَا لِی فَهُوَ فِی سَبیِلِ اللهِ.» اگر این اموال از من است آنها را در راه خداوند بخشیدم.
این است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به کمیل بن زیاد فرمود: «یَا کُمَیْلُ! اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ، لِاَنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ فَیَسُدَّ فاقَتَهُ وَ یُجْمِلَ حالَتَهُ» مؤمن آیینه مؤمن است، چه آنکه با دقت در آن مینگرد، نیازهای باطنی و نقایص معنوی خویش را به وسیله آن برطرف میکند و به حالت درونی خود جمال و زیبایی میبخشد.
استفاده از برادران با ایمان در شناخت عیوب و نقایص اخلاقی آن قدر مهم است که امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) ضمن حدیثی به دوستان خود توصیه فرموده است که اوقات بیداری شبانه روز را چهار قسمت کنید: قسمتی برای عبادت، قسمتی برای کار و امرار معاش، ساعتی برای لذایذ مشروع «وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الاَخْوانِ، وَ الثِّقاتِ الَّذینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ، وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْباطِنِ»؛ و ساعتی را برای معاشرت و مجالست با برادران مورد اعتمادتان اختصاص دهید، آنان که عیوبتان را به شما شناخت داده و در کمال صفا و خلوص باطن شما را به شما تذکر دهند تا خویشتن را اصلاح کنند.
اتمام کرامتهای انسانی:
حضرت امام سجاد (علیهالسلام) از درگاه خداوند متعال اتمام کرامتها را درخواست کردهاند.
اما کرامت چیست؟
کرامت در لغت به معنای ارزشمندی است، بزرگوار و کریم شدن، عزیز و ارجمند شدن و کار خارق عادتی که از اولیای خدا سر زند و با ادعای نبوت همراه نباشد، است.
کرامتها:
برخی از مصادیق کرامت ها را تنها جهت یادآوری مورد اشاره قرار خواهیم داد.
1. اسلام:
گاه اسلام از مصادیق بارز کرامت دانسته شده است: حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «اِنَّ اللهَ تَعالی خَصَّکُم بِالاِسْلامِ، وَاستَخْلَصَکُمْ لَهُ، وَ ذلکَ لأنَّهُ اسمُ سَلامَةٍ، وَ جماعُ کَرامَةٍ» خدای متعال شما را به اسلام ویژه گردانید و برای آن برگزیدتان؛ زیرا که اسلام، عنوان سلامت است و مجمع کرامت. جالب توجه است که اولیاء اسلام مجمع الجزائر و محل تلاقی کرامت ها را اسلام دانسته اند.
2. تقوا:
در قرآن کریم با کرامتترین انسانها را با تقواترین دیده است. «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقَاکُم» پس تقوا خود کرامت آور و اهل تقوا خود از کریمان اند.
3. بهشتیان:
همچنین از حضرت علی (علیهالسلام) در وصف بهشتیان روایت شده که فرمودند: «قَوْمٌ لم تَزَلِ الکَرامَةُ تَتَمادی بِهِم حتّی حَلُّوا دارَالقَرارِ، وَ أمِنُوا تُقلَةَ الأسفارِ» بهشتیان گروهی هستند که کرامت همواره با آنان باشد، تا آن که سرانجام در سرای جاودانی فرود آیند و از جابجایی سفرها آسوده گردند.