ژاک مارسیرو در باره ی وظیفه ی اولیا می نویسد : طفل وقتی پا به عرصه وجود گذاشت مسئول وجود خویش نیست دیگر او را به وجود آورده دیگری باید از او مواظبت کند و در راه تعلیم و تبیت او بکوشد و جزئیات مطلب را برای او حلاجی کند تا بچه کنجکاو نگردد و کنجکاوی از راه راست منحرفش ننماید در این صورت اگر بچه بزرگ شد و برای خود عالمی پیدا کرد خود مسئول رفتار خودش است و بستگان و اولیا در قبال او مسئولیتی ندارد اوست که باید فرزندانی لایق به وجود آورده و راه کج و راست را از هم تمیز دهد در این صورت مالک میراث پدر شده است.
هنگام شباب و غرور جوانان از هر وسیله ای برای خاموش کردن آتش امیال جنسی استفاده می کنند از دختر کوچک و پسر خود گرفته تا پیران به همه نظر دارند و چون دوران گردش و تفریح آنهاست از رفتن به کافه و سینما و دیدن مناظر شهوت انگیز گوناگون خودداری نمی کنند اینست که باید آنها را از خواندن رمانهای شهوت انگیز و افسانه های منحرف کننده منع کرد وسعی نمود که مطالب مضر و عکسهای تحریک کننده در دسترس آنها قرار نگیرد ضمنا باید مضرات کارهای زشت را به آنها گوشزد نمود
شخصی در دفتر خاطرات خود اینچنین نوشته بود:
از بچگی میل جنسی ام زیاد بود از این نظر بیشتر با دختران تماس می گرفتم و با بازیهای مختلف با آنها سرگرم می شدم در مواقع تنهایی با آلت خود بازی می کردم و از این عمل لذت فراوان می بردم بعدها که به سن بلوغ رسیدم دست به استمنا زدم و چون کسی نبود که راهنمایم باشد راه فساد و تباهی د پیش گرفتم و از استمنا به لواط و از لواط به زنا پرداختم و تا سی سالگی راه خلاف می رفتم در این موقع صورتم پر چین وشکن شده بود و پنجاه ساله می نمودم قوای جسمانی و دماغیم تحلیل رفته بود و چشمانم بی فروغ شده بود و در این موقع احساس کردم که دچار مرض شده ام چون خواستم درمان کنم پولی در دست نبود و محل اقامتم از مرکز دور بود ناچار با مر ض خو گرفتم و رنج و درد را بر خود هموار کردم تا حال که دیگر رمقی ندارم و عنقریب است که عفریت مرگ گریبانم را بگیرد.