(کتاب لطیفههای اسلامی) این کتاب در سه فصل تنظیم شده و فصل سوم آن به طنزهای مرتبط با آموزهای دینی اختصاص دارد.
در میان لطیفههای این فصل، چند لطیفه نیز درباره ماه رمضان و روزهداری آمده که به مناسبت این ایام آنها را در اینجا نقل میکنم:
1- مردی صحرانشین از علماء شنیده بود که ثواب روزهی روز عرفه معادل یک سال است. پس روز عرفه تا ظهر روزه گرفت و سپس افطار کرد و چون ماه رمضان شد، دیگر روزه نگرفت.
به او گفتند: چرا روزه نمیگیری؟
گفت: من نصفِ روز عرفه را روزه گرفتم که معادل روزه گرفتن شش ماه اول سال است و ماه رمضان هم داخل در آن شش ماه اول بود.
2- نادانی در مستراح روزه میخورد. به او گفتند: آنجا چه میکنی؟
گفت: دارم برای سوسکها نان خرد میکنم.
3- مردی، خرش مریض شده بود، نذر کرد اگر خوب شود سه روز روزه بگیرد، نذر را عمل کرد و حال خر قدری بهتر شد، اما دیری نگذشت که خرش مُرد. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا! با من بازی کردی، من مرد نیستم اگر به جای این سه روز که روزه گرفتم، در ماه رمضان شش روز روزه خواری نکنم!
4- عدهای در مورد شخصی تحقیق میکردند، از فردی که او را میشناخت، پرسیدند: آیا فلانی نماز میخواند؟
آن شخص گفت: من روزه خوردنش را دیدهام، اما راستش را بخواهید نماز خواندنش را ندیدهام.
5- معتضد، خلیفه عباسی، از ابو محمد ندیم پرسید: مریضی که روزه نگرفته، آیا در روز ماه رمضان میتواند آمیزش کند؟
گفت: مریضی که بتواند آمیزش کند جایز نیست که روزه نگیرد.
6- مىگویند كسى روزه نمىگرفت، ولى سحرى مىخورد، گفتند: تو كه روزه نمىگیرى چرا سحرى مىخورى؟
گفت: نماز كه نمىخوانم، روزه هم كه نمىگیرم، اگر سحرى هم نخورم كه دیگر كافر مطلق مىشوم.
7- گبرى مسلمان شد، اما روزه گرفتن براى او خیلى سنگین بود؛ لذا داخل سرداب منزلش شد و روزهی خود را افطار كرد.
مشغول غذا خوردن بود که فرزندش صداى او را حس كرد و گفت: كیست؟
پدرش در جواب گفت: پدر بدبخت تو است كه دارد نان خودش را میخورد و از مردم میترسد.
8- روزى در حضور ناصرالدین شاه در مورد انواع عبادات گفتگو مىشد و هركس از محسنات و خوبیهای عبادتى سخن مىگفت؛ وقتى نوبت به كریم شیرهاى رسید، او گفت: قربان! بنده روزه را بیشتر دوست دارم؟
ناصرالدین شاه پرسید: چرا؟
گفت: براى این كه روزه را مىتوان خورد، ولى سایر عبادات را نمىشود خورد.
9- به شخصی که روزه نمیگرفت، گفته شد که چرا روزه نمیگیری!؟
در جواب گفت: به دلیل خود قرآن که فرمود: اگر مسافر بودید، روزه نگیرید ؛ و من هم در دنیا مسافر هستم و نمیتوانم برای همیشه بمانم.
10- زاهدی در مجلسی میگفت: آیا ماه رمضان از ما خشنود بود و رفت یا نه؟
مرد شوخ طبعی در آنجا حاضر بود، گفت: بله، قطعاً خشنود رفته است.
زاهد گفت: از کجا این حرف را میزنی؟
گفت: از آنجا که اگر از ما ناراضی بود سال بعد دیگر نمیآمد.
11- فردی را دیدند که در ماه رمضان میوه میخورد.
به او گفتند: این چه کاری است که میکنی!؟
او گفت: شنیدهام که خدای تعالی فرمود: كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ ؛ یعنی همین که میوه رسید بخورید. چون «كُلُوا» فعل امر است و امر هم نشان از وجوب انجام آن است، ترسیدم که اگر پیش از افطار بمیرم و میوه نخورده باشم، گناهکار شوم!
منبع : پارس نیوز