یگانه ( شعر زیبا)

مجموعه : فرهنگ و هنر
یگانه ( شعر زیبا)

یگانه

 

در اتاقم خلوتی ساكت و سرد

 

سجاده ام پر از تسبیح و دعا

 

در شگفتم با خود… كه چرا خاك شدم؟ من چرا این همه مشتاق شدم؟

 

 

من چه كردم با تو؟ كه رهایم كردی… تو چرا سنگ شدی؟ من چرا این همه دلتنگ شدم؟

 

 

 

تو بمان با قلبت، تو بمان با یاست

 

تو بمان اما من.. میروم شهر به شهر

 

میكنم از سر هر كوی گذر

 

روز و شب میگردم، تا بیابم او را

 

او همان گمشده پاك من است

 

او همان مرهم دستان من است

 

تو اگر سرد شدی، مهر او گرمتر از خورشید است

 

تو اگر با دل من قهر شدی، مهر او تا به ابد جاوید است

 

تو بمان با قلبت، تو بمان با یاست

 

تو بمان اما من…

 

باز خواهم آمد از همان شهر غریب، با همان قلب ترك خورده و آن عشق نجیب

 

و تو را خواهم دید كه در اندوه همین حادثه پر پر شده ایی

 

روز ویرانی تو روز میلاد من است

 

و تو آنروز پشیمانتر از امروز منی

 

تا بهاری دیگر لحظه ها میگذرند

 

و تو هم میگذری

 

مثل یك بیگانه، یك حادثه، یك سایه شوم

 
 

و فقط آنچه بجا میماند، نقش یك خاطره است

 

كه برای منه ساده، منه بی اندیشه،قصه تلخ ترین حادثه است

 

 شعری از دكتر نگار اصغر بیك

 

تهیه و تنظیم : پایگاه تکناز