بدون شک یکی از معروفترین معجزات پزشکی که به دانشجویان نورولوژی گفته می شود داستان Phineas Gage است. در سال 1848 او به عنوان سر کارگر گروهی که مشغول آماده کردن یک ریل جدید بودند در حال فعالیت بود که یک انفجار باعث شد میله آهنی به بلندی 3 فوت و 7 اینچ در سر او فرو برود. میله از میان گونه های او وارد شده و از قسمت فوقانی سر او خارج شده بود. به نحو معجزه آسایی، دکترها موفق شدند میله را خارج کرده و Gage را نجات دهند هر چند متاسفانه آشکارا شخصیت او تغییر کرد و یازده سال بعد در حالی که از تشنج های شدیدی رنج می برد فوت کرد.
خوب!نفر بعدی Supratim Dota جوان بیست و دو ساله ای است که در حالی که میله فلزی به طول 5 فوت و ضخامت 2 اینچ در ناحیه تحتانی قفسه سینه او فرو رفته بود توانست زنده بماند! این اتفاق موقعی رخ داد که راننده ،کنترل ماشینی که این جوان از شانس بد خود در آن بوده را از دست داده و به یک مانع برخورد کرده بود. خوشبختانه، میله، ارگانهای حساس و مهم را رد کرده بود و جراحان توانستند آن را خارج کنند. Supratim دو هفته بعد در حالی که سلامتی خود را بدست آورده بود، از بیمارستان مرخص شد.
مردی که تحت یک حمله شدید قرار گرفته بود و برای نزدیک به شش سال یک زندگی گیاهی را تجربه می کرد به طرز باور نکردنی بعد از اینکه پزشکان الکترودها را در مغز او قرار دادند، تغییر کرد. فردی که حتی قادر به بلعیدن نبود ناگهان توانست صحبت کند، بدون کمک غذا بخورد و با خانواده اش ارتباط برقرار کند. این پیشرفت بعد از قرار دادن الکترود ها حاصل شد. برای این که او سیکل طبیعی خواب را تجربه کند، پزشکان مجبور بودند الکترود های او را هر 12 ساعت خاموش و روشن کنند. از این الکترو دها برای تحریک تالاموس که یک منطقه مهم درون مغز است استفاده می کردند. این فرم از تحریک برای بیماران پارکینسونی استفاده می شد اما قبل از آن برای مریضی با این مشخصات استفاده نشده بود.
نفر چهارم دختر ناز 17 ماهه ای به نام Ella-Grace است که پزشکان متوجه شدند یک ناهنجاری ناشایع در رگهای مغز او به نام مالفورماسیون ورید گالن وجود دارد که باعث افزایش فشار در ورید گالن شده که به نوبه خود باعث آنوریسم و گشاد شدن این ورید می شود. در Ella، فشار زیاد باعث شده بود که خون از رگهای مغز او خارج شده و به مغز نفوذ کند که این مساله حیات او را تهدید می کرد. این ناهنجاری ناشایع بوده و باعث شد نوزاد برای معالجه ابتدا به فرانسه و سپس به آمریکا برده شود و تحت یک عمل جراحی قرار بگیرد که در آن عمل سوراخهای ریز رگهای مغز او بوسیله یک نوع چسب بسیار قوی طبی پوشانده شد. علی رغم اینکه او نیازمند جراحی های بیشتری در آینده است پزشکان می گویند او قادر است زندگی طولانی و سالمی را تجربه کند.
هنگامی که دختری با چهار دست و چهار پا در یکی از روستاهای هند به دنیا آمد به نظر اهالی روستا هدیه ای از طرف خداوند به نظر می رسید و برای همین اسم او را Lakshmi ( که اشاره ای به خدای سلامتی چهار دست هندوها دارد ) گذاشتند. پزشکان کشف کردند که Lakshmi در حقیقت یک قل دیگر هم داشته که نتوانسته به طور کامل رشد کند و برای همین به او متصل شده است. تیمی از دکترها دور هم جمع شده و طی یک عمل جراحی طاقت فرسای بیست و هفت ساعته، اندامها، کلیه و نخاع قل دیگر را جدا کردند. سپس پزشکان دستگاه تناسلی و مثانه را بازسازی کردند. لاکشمی تنها سه ماه بعد از این عمل جراحی سنگین توانست به کمک عصا حرکت کند.
بدن Peng Shulin به وسیله تصادف با کامیون تقریبا به دو نیم تقسیم شد. 20 متخصص پزشکی در قالب یک تیم، موفق شدند جان او را نجات بدهند. متاسفانه، همان جور که انتظار می رفت پنگ وابسته به تخت شد و قدرت حرکت نداشت. در این هنگام دکترانی از موسسه تحقیقاتی توانبخشی در چین برای به دست آوردن قدرت حرکتی او دست به کار شدند.آنها وسیله ای را طراحی کردند که شکلی شبیه فنجان تخم مرغ داشت که دو پای مصنوعی نیز به آن متصل شده و باعث می شد که پنگ بتواند راه برود.
داستان بعدی، داستان یک زوج هندی است. Rajo Devi و همسرش Bala Ram پنجاه سال قبل از اینکه Devi در هفتاد سالگی ( بله، هفتاد سالگی ) صاحب اولین فرزند خود بشود با هم ازدواج کرده بودند. این زوج که برای دهه ها با ناباروری در ستیز بودند، سرانجام تصمیم گرفتند از باروری آزمایشگاهی و تکنیکی موسوم به تزریق داخل سیتوپلاسم اسپرم که باعث می شود تخمک بوسیله اسپرمی که کیفیت خوبی ندارد بارور شود، استفاده کنند. در حال حاضر بچه و مادر هر دو سالم هستند و دِوی به عنوان پیرترین مادری شناخته می شود که صاحب فرزند شده است.
این معجزه، تا حدود زیادی مشابه معجزه سوم مقاله ماست! تصادف ماشین، Josh Villa را برای سه سال به یک زندگی گیاهی فرو برد تا زمانی که او بوسیله روش TMS که مخفف Transcranial Magnetic Stimulation است، توانست از کما خارج شود. در این روش مغز به واسطه سیم های الکترومغناطیسی که بر روی جمجمه فرد قرار داده می شود، تحریک می شود. قبل از این، پزشکان برای درمان افسردگی، پارکینسون، سکته و میگرن از این روش استفاده می کردند. مغناطیس، امواجی را برای بخشی از مغز ( که وظیفه فرستادن سیگنال بیدار باش برای بقیه مغز را به عهده دارد ) ارسال می کند. ویلا بعد از پانزده جلسه درمانی با این روش به هوش آمد. متاسفانه بعد از سی جلسه، به دلایل نامعلومی روند درمان متوقف و ویلا پسرفت کرد. اگر چه بعد از آن او به روند عادی خود بازنگشت، اما با این وجود قادر است ارتباط برقرار کرده و حتی احساسات خود را بیان کند.
مورد بعدی پسر 17 ماهه ای است به نام Nicholas Holderman که در حالی که با دو برادر خود مشغول بازی کردن بود بعد از پرتاب شدن، با سر بر روی دسته ای از کلید ها فرود آمد. پدر و مادر او وحشت زده شدند هنگامی که فهمیدند که یکی از دسته کلیدها درون چشم او فرو رفته است و سریعا او را به اورژانس منتقل کردند. باورتان می شود صاحب عکسی که در بالا می بینید تنها 6 روز در بیمارستان بوده و 3 ماه بعد، بینایی خود را کامل به دست آورده!