حاكم و چوپان(بر اساس حكایتی از سعدی):

مجموعه : داستان
جالینوس یكی از معروف ترین و قدیمیترین پزشكان جهان است.او از مردم (پرگاموس)واقع در آسیای كوچك (تركیه امروز)بود. این پزشك گذشته از انجام كارهای پزشكی ، حدود چهارصد جلد كتاب هم نوشته است. او یك روز با عده ای از شاگردانش به جایی می رفت. ناگهان مرد دیوانه ای از روبرو پیدا شد كه بدون توجه به همراهان جالینوس یكراست بسوی جالینوس آمد و سینه به سینه او ایستاد و با خوشحالی به او لبخند زد و خندید.جالینوس فوری به خانه برگشت و دارویی را كه ویژه ی درمان بیماری دیوانگی بود خورد . شاگردانش از این كار استادشان خیلی تعجب كردند. اما او به آن ها گفت : این مرد دیوانه از میان همه شما از من خوشش آمد ، آخر دیوانه از دیوانه خوشش می آید. و من امروز فهمیدم كه یا دیوانه ام یا عقل درست و حسابی ندارم!