علت دیوانگی

 

پزشك قانونی به تیمارستان دولتی سركشی می‌كرد. مردی را میان دیوانگان دید كه به نظر خیلی باهوش می‌آمد. او را پیش خواند و با كمال مهربانی پرسید كه: شما را به چه علت به تیمارستان آورده‌اند؟

مرد در جواب گفت: آقای دكتر! بنده زنی گرفته‌ام كه دختر هجده‌ساله‌ای داشت. یك روز پدرم از این دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندی بعد دختر زن بنده كه زن پدرم بود پسری زایید. این پسر، برادر من شد زیرا پسر پدرم بود

اما در همان حال نوه زنم و از اینقرار نوه بنده هم می‌شد و من پدر بزرگ برادر ناتنی خود شده بودم. چندی بعد زن بنده هم زایید و از آن روز زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتی كه پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود

از طرفی چون مادر فعلی من، یعنی دختر زنم، خواهر پسرم می‌شود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده‌ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نیز هم برادر و هم نوه من است

آقای دكتر!‌ اگر شما هم به چنین مصیبتی گرفتار می‌شدید،‌ قطعا كارتان به تیمارستان می‌كشید

پایگاه فرهنگی هنری تکناز