عاشقانه ای زیبا و خواندنی برای پدر و مادر
برای آرزوهایی که میمیرند ، سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد….
این رسمش نبود…
.
.
.
.
.
گاهی صورت پدر و مادرت را تبدیل به دفتر نقاشی ات میکنی …
با مداد،
چین و چروک ،
صورتشان را خط می اندازی …
چشم که باز میکنی ،
میفهمی که هیچ پاک کنی نیست که آنها را پاک کند …
این رسمش نبود که عشق بی حد آنها را اینگونه پاسخ دهی …
حواست کجاست ؟؟؟
دستانشان را دیده ای ؟
همان دستانی که روزی تو را نوازش می کرد ،
حالا تبدیل به دفتر خط خطی های تو شده است …
… این رسمش نبود …